دونه های یخ زده بلوبری روی خامه های کیک اسفنجی مدام نگاهمو سمت خودشون میکشن.
دوهفته پیش پشت همین میز نگاهتو ازم گرفتی و رفتی.
الان برات درستش کردم ولی بعد از یک ساعت هنوز صدای زنگوله های بالای در بلند نشده.
چرا هیچوقت فکر نکردم دزدیدن چشمات فقط محدود به دوهفته پیش نبود؟
"گرم ترین روز سپتامبر، کیک بلوبری و زنگوله های ساکت"