یکی از دکمههایم افتاده و من با همین دکمهای که افتاده روو به موحدی اخطار دادم که برای بار هفتم برگهها را جا به جا برایم آورده
با همین دکمهی افتاده با شایان لاس زدم و در آخر هم اسم عطرش را از زیر زبانش کشیدم، هر چند اصلا نمیدانم پرسیدنش به چه کارم میآمد
با همین دکمهی افتاده دست زیر چانه بردم و غرولند کنان به زمین و زمان نق زدم
با همین دکمهی افتاده سوار اسنپ شدهام و به لیلا ویس دادم
با همین دکمهی افتاده دستش را روی شانهام گذاشت و آرام زمزمه کرد "رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده."
نبرده دیگه، نبرده.
با همین دکمهی افتاده با شایان لاس زدم و در آخر هم اسم عطرش را از زیر زبانش کشیدم، هر چند اصلا نمیدانم پرسیدنش به چه کارم میآمد
با همین دکمهی افتاده دست زیر چانه بردم و غرولند کنان به زمین و زمان نق زدم
با همین دکمهی افتاده سوار اسنپ شدهام و به لیلا ویس دادم
با همین دکمهی افتاده دستش را روی شانهام گذاشت و آرام زمزمه کرد "رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده."
نبرده دیگه، نبرده.