֎ نیمفاصله
نیمفاصله اجازه نمیدهد که «ی» از «خانه» جدا شود. «خانهی من» اگر با نیمفاصله نوشته نشود، در هر جابجاییِ متن، «ی» و «من» میتوانند از هم جدا بیفتند. «خانه» در سطری بماند در حالی که «ی» و «من» به سطرِ بعدی منتقل شوند. در این صورت است که اثباتِ مالکیتِ من، نسبت به خانهام زیر سوال میرود. و این اتفاقی است که سالهاست افتاده است. من و مایی که از خانهمان دور افتادهایم گاه مانند فرزندانی به شمار میآییم که گویی روزگاری متعلق به این خانه نبودهایم. و انگار نه انگار که سالهاست این خانه را بر دوش خود حمل میکنیم تا حس تعلقمان را به آن خانه نشان دهیم.
بعد در مفهوم نیمفاصله بیشتر اندیشه کردم. دیدم در دوستی نیز این فاصلهی کوچک که گاه نادیدنی است چقدر برای بقای دوستی لازم است. این همان اندازهای است که مرز بین خصوصی و عمومی را تعیین میکند. به ما نشان میدهد تا کجا میتوانیم در حیطهی دوست، همسر، فرزند یا شهروند دیگری وارد شویم.
بعد یادم آمد وقتی در خانهام، یعنی در زادگاهم بودم، در دوستیهایمان چنان بیمحابا بودیم که هیچ فاصلهای را تاب نمیآوردیم. تنها فاصلهمان زمانی بود که یا به دانشکده میرفتیم، یا به کلاس طراحی و تیاتر و یا به محل کارمان. وگرنه بیقرارِ قبلی، به هر بهانهای دور هم جمع میشدیم و از همه چیز میگفتیم چرا که در یک چیز مشترک بودیم: خواهان تغییر جهان بودیم! خواهان بهسازیِ آن!...
... و «بارو» قصد کرده این فاصلههای ناخواسته را کوتاه کند. به گمانِ من «بارو» در نظر دارد «خانه» را به «ما» که دور از خانهمان هستیم و «ما» را به ساکنان کنونیِ خانه نزدیک کند. صدایمان را به گوش همدیگر برساند. آن قدر که نیمفاصلهای بیش، بین ما نباشد. ما که از خانهمان دور افتادهایم و شما که آن جا ماندید و حایل شدید تا دیوارهای خانه از پایه فرو نریزد. ﴿کلیک کنید: متن کامل اینجاست﴾
نویسنده: نجمه موسوی ❖ نام ستون: نیمفاصله
www.baru.wiki ❖ t.me/Baruwiki
نیمفاصله اجازه نمیدهد که «ی» از «خانه» جدا شود. «خانهی من» اگر با نیمفاصله نوشته نشود، در هر جابجاییِ متن، «ی» و «من» میتوانند از هم جدا بیفتند. «خانه» در سطری بماند در حالی که «ی» و «من» به سطرِ بعدی منتقل شوند. در این صورت است که اثباتِ مالکیتِ من، نسبت به خانهام زیر سوال میرود. و این اتفاقی است که سالهاست افتاده است. من و مایی که از خانهمان دور افتادهایم گاه مانند فرزندانی به شمار میآییم که گویی روزگاری متعلق به این خانه نبودهایم. و انگار نه انگار که سالهاست این خانه را بر دوش خود حمل میکنیم تا حس تعلقمان را به آن خانه نشان دهیم.
بعد در مفهوم نیمفاصله بیشتر اندیشه کردم. دیدم در دوستی نیز این فاصلهی کوچک که گاه نادیدنی است چقدر برای بقای دوستی لازم است. این همان اندازهای است که مرز بین خصوصی و عمومی را تعیین میکند. به ما نشان میدهد تا کجا میتوانیم در حیطهی دوست، همسر، فرزند یا شهروند دیگری وارد شویم.
بعد یادم آمد وقتی در خانهام، یعنی در زادگاهم بودم، در دوستیهایمان چنان بیمحابا بودیم که هیچ فاصلهای را تاب نمیآوردیم. تنها فاصلهمان زمانی بود که یا به دانشکده میرفتیم، یا به کلاس طراحی و تیاتر و یا به محل کارمان. وگرنه بیقرارِ قبلی، به هر بهانهای دور هم جمع میشدیم و از همه چیز میگفتیم چرا که در یک چیز مشترک بودیم: خواهان تغییر جهان بودیم! خواهان بهسازیِ آن!...
... و «بارو» قصد کرده این فاصلههای ناخواسته را کوتاه کند. به گمانِ من «بارو» در نظر دارد «خانه» را به «ما» که دور از خانهمان هستیم و «ما» را به ساکنان کنونیِ خانه نزدیک کند. صدایمان را به گوش همدیگر برساند. آن قدر که نیمفاصلهای بیش، بین ما نباشد. ما که از خانهمان دور افتادهایم و شما که آن جا ماندید و حایل شدید تا دیوارهای خانه از پایه فرو نریزد. ﴿کلیک کنید: متن کامل اینجاست﴾
نویسنده: نجمه موسوی ❖ نام ستون: نیمفاصله
www.baru.wiki ❖ t.me/Baruwiki