از آنانی بودم که با حس سرانگشتی برروی گونهی خیسم، دمی از آسودگی گرم میکردم
چه شد که دیگر حتی آغوش نیز این حس زمخت انجماد را دور نمیکند...
چه شد که دیگر حتی آغوش نیز این حس زمخت انجماد را دور نمیکند...