واسه من اون لحظهای خیلی سنگین بود که به یاد آوردم...
گفت:" میترسم عشقم دلتو بزنه، اخه خیلی دوست دارم، حساسم روت".
بهش گفتم:" نگران نباش من از عشقت زده نمیشم".
مکثی کرد و باز پیامهاش برام ترس از جدایی و رسوند و مهم ترین بخشش این قسمت بود که گفت:" من هیچوقت دستاز سره دوست داشتنت برنمیدارم نمیذارم ول کنی بری".
میدونستم اینا حرفای صد من یک غازه ولی ته دلم دوست داشتم بهش اعتماد کنم و عشقش رو واقعی حساب کنم اما برخلاف انتظارش گفتم:" قولی نده که نتونی پاش وایسی، منم همچین قولی نمیدم".
ولی اصرار داشت پای قول و قرارش.
و اما دله من رو که لحظه آخر شکست، فهمیدم قول و قرارش و هم از خیلی وقت پیش شکسته و این ضربه آخره... .
جالبه هنوز برام که، من پای عشقمون با اونکه قولی نداده بودم و بهزور قسم زمین و آسمون و نخوردم، وایسادم و اونیم که آخرش خسته شد رفت اون بود که اصرار به موندن تا ابد داشت و ابدش خیلی زود عفو خورد.
-ترمینوس
گفت:" میترسم عشقم دلتو بزنه، اخه خیلی دوست دارم، حساسم روت".
بهش گفتم:" نگران نباش من از عشقت زده نمیشم".
مکثی کرد و باز پیامهاش برام ترس از جدایی و رسوند و مهم ترین بخشش این قسمت بود که گفت:" من هیچوقت دستاز سره دوست داشتنت برنمیدارم نمیذارم ول کنی بری".
میدونستم اینا حرفای صد من یک غازه ولی ته دلم دوست داشتم بهش اعتماد کنم و عشقش رو واقعی حساب کنم اما برخلاف انتظارش گفتم:" قولی نده که نتونی پاش وایسی، منم همچین قولی نمیدم".
ولی اصرار داشت پای قول و قرارش.
و اما دله من رو که لحظه آخر شکست، فهمیدم قول و قرارش و هم از خیلی وقت پیش شکسته و این ضربه آخره... .
جالبه هنوز برام که، من پای عشقمون با اونکه قولی نداده بودم و بهزور قسم زمین و آسمون و نخوردم، وایسادم و اونیم که آخرش خسته شد رفت اون بود که اصرار به موندن تا ابد داشت و ابدش خیلی زود عفو خورد.
-ترمینوس