ایوان خانه شعر و ادبیات


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified



Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
☘☘☘

هفت پیکر نظامی گنجوی

رقص هفت پیکر برگرفته از اثر فاخر ایرانی "هفت پیکر" نظامی گنجوی


☘☘☘


🌼🌼🌼

بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
که باغ ها همه بيدار و بارور گردند
بخوان دوباره بخوان تا کبوتران سپيد
به آشيانه خونين دوباره برگردند..

بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت
که موج و اوج طنينش ز دشت ها گذرد
پيام روشن باران
ز بام نيلی شب
که رهگذار نسيمش به هر کرانه برد

ز خشک سال چه ترسی
که سد بسی بستند
نه در برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز
و در برابر شور

در اين زمانه ی عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرايند ژرف تر از خواب
زلال تر از آب...

تو خامشی که بخواند ؟
تو می روی که بماند ؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند ؟
از اين گريوه به دور
در آن کرانه ببين
بهار آمده
از سيم خاردار
گذشته

حريق شعله ی گوگردی بنفشه چه زيباست
هزار آینه جاری ست
هزار آینه
اينک
به همسرايی قلب تو می تپد با شوق

زمين تهی دست ز رندان
همين تويی تنها
که عاشقانه ترين نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حديث عشق بيان کن بدان زبان که تو دانی...


#محمدرضا شفیعی کدکنی

🌼🌼🌼
https://t.me/Ivanxaneh


🤍🤍🤍

ای کوچه‌یِ قدیمیِ دیدارِ ما سلام!
دیوارهایِ خشت به خشت آشنا! سلام

ای بویِ دوست در تو وزان تا همیشگان
دالانِ گل‌فشانِ نسیم صبا! سلام

ای ثبت بر جریده‌یِ دیوارهایِ تو
از او و من، بریده‌یِ تصویرها! سلام

ای شیشه‌هایِ پنجره! ای قابِ عکس‌ها
آیینه‌هایِ کوچکِ معجزنما! سلام

#حسین_منزوی

🤍🤍🤍
https://t.me/Ivanxaneh


سپاس از بانو سنجاقک عزیز که برای تولدم نوشت
و چه زیبا از دوران نوجوانی ام گفت که صبح خیلی زود برای خواندن درس از خانه بیرون می زدم و ته باغ جای همیشگی من بود ...
مرسی سنجاقک بانو🙏


Forward from: سنجاقک
‌‌
✉️ با اولین نگاه خورشید چشم‌هایت را می‌گشودی و همراه کتاب و شعر و ترانه‌ آرام به بیرون خانه می‌آمدی ...

از ایوان و پله‌ها و آن گل سرخ محبوب عبور می‌کردی ...

گوشه‌‌ی باغ، کنار حوض می‌نشستی و قصه می‌خواندی. آرام از میان درختان و گل‌ها قدم بر می‌داشتی و شعرهای کتاب فارسی را حفظ می‌کردی ...

در هوای مه گرفته و در دل باغی که انبوه سبز جنگل را به خاطر می‌آورد تو با صدای بلند از حافظ و سعدی و مولانا، از شاهنامه می‌خواندی ...

آن سال‌ها درختان و گنجشک‌ها و سبزه‌ها و حتی شبنم صبح، هر روز منتظرت بودند ...
تا بیایی و باز هم از قند پارسی کامشان را شیرین کنی ...

مسیری که هر روز روی زمین می‌پیمودی رفته‌رفته به راه باریک و بلندی بدل شد. راه روشنی که یادگار عشق تو بود و معبری زیبا، برای همه کسانی که به دیدار درختان و گل‌ها می‌آمدند ...



#سنجاقک





@sanjaghakia


یک ترانه ... یک تاریخ و پشتوانه فرهنگی غنی

سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی
ما را ز سر ِ بریده می ترسانی
ما گر ز سر ِ بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

دو بیت فوق بخشی از یک ترانه مردمی است که توسط یک یا چندنفر، بر اساس یک اتفاق تاریخی در صد و اندی سال پیش سروده شد و در طول یک قرن هم بارها در بزنگاه های مختلف فرهنگی و تاریخی هم خوانده و هم به آن افزوده شد این از ویژگی های فرهنگ مردم است زیرا فرهنگ مردم، بازتابی گسترده از زندگی مادی و معنوی انسان است به همین دلیل یکی از باارزش ترین نهادها برای بررسی گذشته و شناخت روش های زندگی به شمار می رود
این فرهنگ شادمانی ها، سوگواری ها، جنگ و یا مصایب طبیعی مثل سیل و زلزله و ... پوشش می دهد
شعر و ترانه یکی از مولفه های فرهنگ مردم است
خالق ترانه از مضمونی می گوید که با ان روبروست در واقع انعکاس حیات مادی و معنوی بشر زلال و شفاف در ترانه های بومی جلوه گر است
خالق ترانه های بومی مردم هستند که با هر پدیده ای هم آن را به کار می برند و هم در صورت لزوم بیت یا ابیاتی به آن می افزایند ...
تاریخچه این شعر بر می گردد به زمان مشروطه و خاستگاه آن تبریز است
می گویند:
تبریز شدیدا در محاصره بود مشروطه خواهان یکی یکی پایگاه شان را از دست داده بودند و در اخرین پایگاه پناه گرفته، می جنگیدند
ستار خان در کوچه امیرخیز، در اخرین جبهه در حال مقاومت بود ...
هُووارد باسکرویل معلم ۲۴ ساله مدرسه آمریکایی مموریال تبریز تحت تاثیر حق و مشروطه قرار گرفته بود و به ستار خان پیوست
کنسول آمریکا در تبریز، از او خواست از صف مشروطه‌خواهان جدا شود، باسکرویل ضمن پس‌دادن پاسپورتش گفت:
تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است و این فرق بزرگی نیست

هُوارد فرماندهی ۳۰۰ نفر از مجاهدان را بعهده گرفت و در کنار ستار خان در محله شنب غازان ( شام گازان ) تبریز با استبداد جنگید
و در نهایت در راه مشروطه ایران بر اثر اصابت چند گلوله در سینه شهید شد.

سیصد گل سرخ، (آن سيصد نفر)
یک گل نصرانی ...( هُووارد مسیحی )

ستار خان از همان کوچه ( امیرخیز ) پیروز شد

مشروطه خواهان مراسم تشییع باشکوهی برای این شهید آمریکایی برگزار کردند
زنان تبریز فرشی با چهره هووارد بافتند و‌ به دستور ستارخان، نام هووارد باسکرویل بر روی اسلحه اش حک شد و برای مادرش به آمریکا فرستاده شد

مزار هُووارد در گورستان ارامنه تبریز است
بعدها بیت های دیگری به این دوبیت افزوده شد.

‍‍ ‍‍
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی 
ما را ز سر بریده می‌ترسانی 

ما گر ز سر بریده می‌ترسیدیم 
در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم 

در محفل عاشقان خوشا رقصیدن 
دامن ز بساط عافیت برچیدن

در دست، سر بریده ی خود بردن 
در یک یک ِ کوچه کوچه‌ها گردیدن

هرجا که نگاه می کنم خونین است 
از خون پرنده‌ای گلی رنگین است ...

# فریده یوسفی


https://t.me/Ivanxaneh




Video is unavailable for watching
Show in Telegram
☘☘☘

روزتان بخیر ...

https://t.me/Ivanxaneh


‍ ‍
🍂🧡🍂

تنيده ياد تو در تار و پودم ميهن ای ميهن
بود لبريز از عشقت وجودم ميهن ای ميهن


تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام تو بود و نبودم ميهن ای ميهن


فزونتر گرمی مهرت اثر می کرد، چون ديده
به حال پر عذابت می گشودم ميهن ای ميهن


به هر مجلس به هر زندان به هر شادی به هر ماتم
به هر حالت که بودم با تو بودم ميهن ای ميهن

اگر مستم اگر هشيار اگر خوابم اگر بيدار
به سوی تو بود روی سجودم ميهن ای ميهن

به دشت دل گياهی جز گل رويت نمی رويد
من اين زيبا زمين را آزمودم ميهن ای ميهن

ابوالقاسم لاهوتی

🍂🧡🍂
@zananenikandish


🍂🧡🍂

این نامه را برسانید به یک دختر خانوم!

این نامه را خطاب به دختری که ندارم، نوشته‌ام
اما شاید خواندنش برای آقایان واجب تر باشد ...

🔹دخترم سلام!
چند اعتراف تلخ پدرانه و چند نکته هست که شاید نتوانم رو در رو و چشم در چشم برایت بگویم اما آن‌ها را برایت می‌نویسم.

🔴 دخترم فریاد بزن!
دخترها باید فریاد زدن هم بلد باشند. این اسطوره قدیمی دختر و اشک را تو دور بریز. اگر جایی در حقت بی‌عدالتی شد، اگر تعرضی به حقت و به جسمت شد، بایست، نترس، با صدایی رسا حرفت را بزن و اگر لازم شد فریاد بزن. «هیس دخترها فریاد نمی‌زنند» برای دوران ما بود. شما اشتباه ما را تکرار نکنید.

🔹دخترم از عاشق شدن نترس!
روزی عاشق خواهی شد. از این که عاشق شوی نترس. تو آرزوی پسرکی خواهی بود و آن پسرک تمام رویای تو. شاید شکست عشقی بخوری، شاید حتی فریب بخوری. اما یادت باشد عاشق شدن بخشی از مسیر بزرگ شدن آدمی است. مهم آنست که تو و او حریم ها را رعایت کنید. مهم این است که تا آنجا که می‌توانی درست انتخاب کنی و فریب نخوری. اما اگر اشتباه کردی و یا فریب خوردی. دوباره بلند شو. دوباره عشق را تجربه کن. اگر در عاشق شدن اشتباه کردی، سعی نکن با پناه بردن به نفرت از خودت و دیگران انتقام بگیری.

🔴تو از زندان فرار کن!
دخترم! می خواهم اعتراف کنم؛ اعترافی تلخ! من به اندازه کافی شجاع نبودم. اگر به اندازه کافی شجاع بودم تو را به زندان نمی‌بردم. همان زندانی که خودم در آن بودم. عمر من در زندان گذشت؛ زندان نمره، امتحان، معدل، کنکور، ترم و مدرک. تو زندگی‌ات را هدر نده. کارنامه ات برای من همه چیز نیست! همه چیز نمره زیست شناسی، توان، معادله چند مجهولی نیست. برای من مهم این است که بتوانی از زندگی لذت ببری، بتوانی سخاوتمندانه ببخشی و بتوانی جهان کوچک اطرافت را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته‌ای، تحویل دهی. از زندان فرار کن! نه اینکه مدرسه نروی، برو؛ حتما برو! اما در زندان نمره، امتحان، معدل، کنکور، ترم و مدرک نمان! علم و مدرک را یکی ندان!

🔹به خودت برس! شیک پوش باش!
به خودت احترام بگذار! لباس خوب بپوش! سِت هم بپوش! به خودت برس! اما نگذار در حد یک عروسک تنزل پیدا کنی، نگذار طعمه چشم‌های هرزه شوی. لباس، نشانه شخصیت آدمی است اما نگذار لباس همه شخصیت تو باشد. بین شیک پوشی و ... فاصله‌ای است که تو خود آن را بهتر دانی. من چیزی نمی‌گویم!

🔴کمتر تلویزیون نگاه کن و بیشتر روزنامه بخوان!
این حرف من خیلی واضح است نیازی به توضیح ندارد، فقط این نکته که شاید در زمان شما، روزنامه به آن معنا نباشد منظور مطالعه اخبار کشور و جهان است آنهم از منابع مختلف. یک دختر امروزی باید جهان-آگاه باشد. دیدن سریال‌های بی‌پایان خانوادگی آدمی را خنگ می‌کند. یکی دوتایش ایرادی ندارد اما ....

🔹 دخترم پوتین بپوش!
دنیایی که تو در آن زندگی می‌کنی تبعیض‌آمیز و معمولا به نفع مردان است. برای یک دنیای عادلانه‌تر بجنگ! اما فراموش نکن که صدها سال پیش اوضاع از این بدتر بود. پس شتابزده عمل نکن. توانت را برای یک جنگ هفتاد ساله تقسیم کن و گرنه نفس کم می‌آوری. پوتین‌های محکم بپوش!

🔴سواد مالی‌ات را افزایش بده.
در مورد بیمه، مالیات، سرمایه‌گذاری، بانک و بورس و بازنشستگی بیشتر بخوان و بیشتر بدان. ممکن است بگویی انتظار داشتم حرف های عاطفی‌تری بزنی. درست است اما داشتن سواد مالی را یک توصیه کاملا پدرانه می‌دانم. از من قبول کن!

🔹 مسافر باش!
در درون هر انسان حفره‌ای است، این حفره جز با معنای زندگی پر نمی‌شود. حتی اگر ثروتمندترین، زیباترین و محبوبترین دختر روی زمین باشی، چیزی در پشت این دنیا وجود دارد که آن حقیقت زندگی است. نمی‌شود گفت... نمی‌شود تدریس کرد... فقط باید رسید و مزمزه کرد. مسافرت کن. رو به آن وسعت بی واژه که همواره تو را می‌خواند. عبور کن. بگذر تا برسی.


🔴 دخترم! برایت چند قطره عشق، فریاد به میزان کافی، رهایی به میزان دلخواه، شیک پوشی، جهان-آگاهی هر روز حداقل نیم ساعت، سواد مالی و از همه مهم تر مسافرت به آنسوی هستی را توصیه می‌کنم.

✍ دکتر مجبتی لشکربلوکی

🍂🧡🍂
https://t.me/Ivanxaneh




🍂🧡🍂

هر جا زندگی جاری است،
امید نیز هست ...

🍂🧡🍂
https://t.me/Ivanxaneh


🍂🧡🍂

کیهان کلهر:
از شجریان بیاموزیم وفاداری به مردم را
یادداشت کیهان کلهر در رثای محمدرضا شجریان
گفتنی‌ست کیهان کلهر درباره علت عدم حضورش در مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر استاد شجریان به یکی از شاگردانش گفت:
«دوست داشتم در کنار خانواده عزیز شجریان حضور می‌داشتم. همدرد خانم‌ها فرزانه و افسانه و مژگان بزرگوار و برادرم همایون عزیز و رایان نازنین هستم. اما متاسفانه جبر و خفقان به حدی‌ست که درین شرایط گاهی اداره صددرصدی امور از دست دلسوختگان و صاحبان عزا هم خارج می‌شود. دوست نداشتم تا وقتی که زنده‌ام و اختیارم تحت اراده من است این طرف حصار آهنین روی صندلی نشسته باشم و مردم آن طرف حصار چشم‌شان به ما نشسته‌ها باشد.»

اگر هزار چشم داشتم و هزار چشمه اشک روان، این داغ که بر قلبم نشسته را سرد نمی‌توانستم کرد.
نه، درد فراق و فقدان «محمدرضا شجریان» را به کلام نخواهم آورد، اما شرح زیستنش را چرا.
بعید و دور می‌بینم کس دیگری به بلندای مسندی که او بر آن تکیه زده برسد. مسندی که ارکانش اگرچه طی هجوم و تاخت و تاز یونانیان و اعراب و مغولان و جاهلان و متعصبان از گذشته تا امروز بارها لرزیده، اما هنوز پابرجاست.
مسندی که بر قلب‌های مردم این خاک استوار است.
همه داغدارند، من نیز، اما بر این مرگ اشک نمی‌ریزم چرا که او زندگی را به زیباترین صورت زندگی کرد.
نسل آینده اهل فرهنگ و خصوصا دلدادگان آواز ایرانی از درخت تناوری چون شجریان جوانه میزند همان‌طور که او بر ریشه‌های عمیق فرهنگ کشورمان جوانه زد و طی راهی پر مشقت رشد کرد و سر به آسمان سایید.
همه ما به اقبالِ این هم‌عصری بسیار ازو اموخته‌ایم، اما سلوک و رفتاری که ما پس از مرگ او می‌کنیم مبیّن این خواهد بود که شجریان چه اثری در مردم و مخاطبانش گذاشته است.
می‌خواهم از شجریانی که می‌شناسم بگویم تا با معرفت بیشتر طریقش را پی‌گیریم و بستری که او به هزار دشواری در آن بالید را بشناسیم. من بخشی از آنچه اندوختم را با شما تقسیم می‌کنم.
می‌گویم که سخت بکوشیم و به دقت بیاموزیم.
ازو بیاموزیم احترام گذاشتن به بزرگتر و آنان که حق پیشکسوتی در هر رشته و صنف دارند را.
ازو بیاموزیم احترام به تمام عقاید و باورها را، حتی وقتی سرسختانه با آن مخالفیم.
ازو بیاموزیم پشتکار و هدفمندی‌ و روحیه تحقیق و سوال و قانع نشدن به آنچه که تا این لحظه می‌دانیم را.
ازو جُستنِ راه، برای فراتر رفتن از شرایط موجود را بیاموزیم.
ازو عشق و احترام به فرهنگ‌ها و اقوام، ورای لهجه و زبان و مرز و نژاد را بیاموزیم.
ازو وفاداری‌ به مردم را بیاموزیم.
ازو سرسختی و ایستادگی‌ در برابر ظلم و زشتی و دروغ و فریب را بیاموزیم.
اگر قرارمان بر بهتر شدن حال فرهنگ است همت کنیم، سعدی و فردوسی و نظامی و عطار و حافظ و اخوان و ابتهاج را بخوانیم. همت کنیم خط خوش و نوشتار صحیح فارسی را یاد بگیریم.
به آبادانی بیاندیشیم، باغبان باشیم، به طبیعت احترام بگذاریم و هر جا که ممکن شد از خاک، درخت برویانیم.
مهمترین رسالت او زنده داشتن‌ «موسیقی و آواز» بود در کنار معدود معاصرانش، پس آوازش را بشنویم، آواز قدما را که شجریان عصاره آن بود.
همت کنیم. متحد و همدل شویم در بازسازی فرهنگ کشورمان چرا که خاک ما، فرهنگ ماست و فرهنگ تنها سرزمینی ست که حدود و مرز نمی‌شناسد و فرهنگ تنها مایه و اصلی‌ست که بی جنگ و خونریزی بر هر سلاحی پیروز می‌شود، پس هرجا که فرهنگ ایرانی را بگسترانیم انگار خاکمان را گسترانیده‌ایم.
به هر طریق و هر نشان، پیامبر همدلی و اتحاد باشیم، نه یادآور تفرقه و نفاق.
کاری به از ما بهتران و بالا نشینان ندارم، خودمان را می‌گویم، ما مردم سرزمین سختی‌هاییم، مردمی هنوز جنگ‌زده، هنوز سیل‌زده، هنوز زلزله‌زده، مردم کویر و قنات ، مردم کوهستان‌های صعب و خشن، مردمِ شمال و جنوبی در خطر همیشگی تاخت و تاز که تنها به زنجیر فرهنگ بهم پیوسته‌ایم و این پیوستگی جز به لبخند و مهر و عشق و غمخواری، نمی‌پاید.

🍂🧡🍂
https://t.me/Ivanxaneh




🧡🧡🧡

دنیا غزل نداشت
اگر دختر نبود ...

روز دختر مبارک باد ...

🧡🧡🧡
https://t.me/Ivanxaneh


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
💜
💜

به احترام نام شما
همه گل های جهان بی شناسنامه اند ...

روز دختر مبارک ...

💜💜💜
https://t.me/Ivanxaneh


Forward from: 🏛 کهن دیار 🏛
✴️ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ حافظ

ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا می ‌رود، ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ مسلمان ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ می ‌ریزند ﻭ از خاکسپاری پیکر وی ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ جلوگیری می شود، به این فرنود ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ ‌ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ ‌ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣکان به خاک سپرده ﺷﻮﺩ.
ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ بر می ‌خیزند. پس ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮهای ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ تن ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ می‌دهد ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ، ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ پایبندیم.
ﮐﺘﺎﺏ چامه ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ می ‌دهند ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ‌می‌ کند ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ‌می‌ شود:

«ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ»

ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ سرود شگفت ﺯﺩﻩ می‌شوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ به زﯾﺮ می ‌افکنند. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ خاکسپاری پیکر حافظ انجام می‌ شود ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ «ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ» ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ.

#حافظ

#آرمان_ما_ایرانشهر_ماست

🏛 کهن دیار،
در راستای آشنایی ایرانیان با فرهنگ، تاریخ، باور نیاکان و جشن ها کنشگری می کند.
#دوستان_خود_را_با_ما_آشنا_کنید
⬇️⬇️⬇️
@kohan_diar22


🌼🌼🌼

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام مِی
زاهدان، معذور داریدم که اینم مذهب است ...

حافظ

🌼🌼🌼
https://t.me/Ivanxaneh


کدکنی در شهریور ۱۳۸۸ به آمریکا رفت. این سفر بازتاب وسیعی در مطبوعات ایران داشت. او برای استفاده از یک فرصت مطالعاتی در مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون، در باب تاریخ و تطور فرقه کَرامیه به تحقیق پرداخت و پس از ۹ ماه به میهن بازگشت و بر سر کرسی تدریس خود در دانشگاه تهران حاضر شد.

وی سرودن شعر را از جوانی به شیوه قدمایی آغاز کرد و پس از چندی به سبک‌نو مشهور به نیمایوشیج روی آورد. با انتشار دفتر شعر در کوچه باغ‌های نشابور نام‌آور شد. آثار او را می‌توان به سه گروه انتقادی و نظری و مجموعه اشعار خود وی تقسیم کرد. آثار انتقادی این نویسنده، شامل تصحیح آثار کلاسیک فارسی و نگارش مقالاتی در حوزه نظریه ادبی می‌شود که بخشی از آنها را در زیر می‌بینید.

در میان آثار نظری وی، کتاب #موسیقی شعر جایگاهی ویژه دارد و در میان مجموعه اشعارش "در کوچه باغ‌های نشابور" آوازه بیشتری دارد.

#زمزمه‌ها،
#شبخوانی،
#از_زبان_برگ،
#بوی_جوی_مولیان،
از بودن و سرودن،
مثل درخت در شب باران،
هزاره دوم آهوی کوهی،
صور خیال در شعر فارسی،
موسیقی شعر،
با چراغ و آینه (در جستجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران)،

تصحیح اسرارالتوحید نوشته محمدبن منور، تصحیح تاریخ نیشابور نوشته حاکم نیشابوری، تصحیح آثار عطار نیشابوری، مختارنامه، مصیبت‌نامه، منطق‌الطیر، اسرارنامه، دیوان عطار و ترجمه آفرینش و تاریخ نیز از جمله آثار شفیعی کدکنی است.

#آخرین کتاب او، این کیمیای هستی (درباره حافظ) است که نخستین چاپ آن در سال ۱۳۹۷ توسط انتشارات سخن متنشر شد.

فیلمی به نام "ستایشگر زیبایی" به وسیله جواد میرهاشمی؛ پژوهشگر و مستند ساز از سال ۱۳۹۱ در دست تهیه است که به احوال سجلی و تالیفات و تاثیرات وی بر ادبیات معاصر خواهد پرداخت. نام این فیلم وام‌دار گفت‌وگوی میرهاشمی با هوشنگ ابتهاج "ه. ا. سایه" است.

کتاب #تذکره‌الاولیای عطار که حاصل تلاش ۵۰ ساله دکتر شفیعی‌کدکنی است در اردیبهشت سال ۱۳۹۸ منتشر شد.

☘☘☘
https://t.me/Ivanxaneh


نوزدهم مهر زادروز
محمدرضا شفیعی‌ کدکنی
( زاده ۱۹ مهر ۱۳۱۸ نیشابور ) نویسنده و شاعر، با تخلص "م.سرشک"
شفیعی‌کدکنی در کدکن از روستاهای قدیمی، بین‌نیشابور و تربت‌حیدریه به دنیا آمد.
وی به دبستان و دبیرستان نرفت و از آغاز کودکی نزد پدر خود و محمدتقی ادیب نیشابوری "ادیب نیشابوری‌دوم" به فراگیری زبان و ادبیات عرب پرداخت. "در هفت‌سالگی بخشهایی از الفیه‌ ابن‌مالک را از حفظ بود و فقه، کلام و اصول را نزد شیخ هاشم قزوینی معروف به "فقیه آزادگان" فراگرفت. اما پس از مرگ شیخ‌هاشم، درس خارج فقه را نزد محمدهادی میلانی خواند.
او به پیشنهاد دکتر علی‌اکبر فیاض، در دانشگاه فردوسی مشهد نام‌نویسی کرد و در کنکور آن سال نفر اول شد و به دانشکده ادبیات رفت و مدرک کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی و مدرک دکتری را نیز در همین رشته از دانشگاه تهران گرفت.
او از سال ۱۳۴۸ استاد دانشگاه تهران است. بدیع‌الزمان فروزانفر زیر برگه پیشنهاد استخدام وی نوشته بود «احترامی است به فضیلت
شفیعی از جمله دوستان نزدیک مهدی اخوان ثالث، شاعر خراسانی، به شمار می‌رود و دلبستگی خود را به اشعار وی پنهان نمی‌کند.
https://t.me/Ivanxaneh

20 last posts shown.

186

subscribers
Channel statistics