برای كينه؟ آه نه! برای عشقِ من، بمان
برای دوست داشتن، برای خواستن بمان
هر آن چه دوست داشتم، برایِ من نماند و رفت
اميدِ آخرين اگر تويی برایِ من بمان
به سبزه و نسيم و گل، تو درسِ زيستن بده
بهار باش و باز هم به خاطرِ چمن بمان
تمامت و كمال را به نامِ ما رقم زدند
كمالِ عشق اگر منم، تو هم، « تمام زن » بمان
برای آن كه تيشه را به فرق خويش نشكند
اميدِ زيستن شو و برایِ كوهكن بمان
مزن به نقشِ خود گمان، ز سرگذشتِ اين و آن
برایِ ديگران چرا؟ برایِ خويشتن بمان
-حسینمنزوی-
برای دوست داشتن، برای خواستن بمان
هر آن چه دوست داشتم، برایِ من نماند و رفت
اميدِ آخرين اگر تويی برایِ من بمان
به سبزه و نسيم و گل، تو درسِ زيستن بده
بهار باش و باز هم به خاطرِ چمن بمان
تمامت و كمال را به نامِ ما رقم زدند
كمالِ عشق اگر منم، تو هم، « تمام زن » بمان
برای آن كه تيشه را به فرق خويش نشكند
اميدِ زيستن شو و برایِ كوهكن بمان
مزن به نقشِ خود گمان، ز سرگذشتِ اين و آن
برایِ ديگران چرا؟ برایِ خويشتن بمان
-حسینمنزوی-