دغدغه‌های مسعود - Masouds Concerns


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


یادداشت‌های روزانه رئیس دولت چهاردهم جمهوری اسلامی ایران با مسئولیت‌های محدود
غیرواقعی و غیرقابل استناد
تمرین نویسندگی طنز

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


یک‌شنبه، ۱۴ مرداد ۱۴۰۳

دیروز سری به موسسه [مطالعات] دین و اقتصاد زدم. با آقایان مومنی، راغفر، حسن‌تاش و واعظ مهدوی دو ساعت جلسه داشتیم و صحبت کردیم. قرار شد تصمیمات مهم اقتصادی را قبل از اجرا برای آقایان بفرستیم تا نظر بدهند. برای آنکه بده‌وبستانی هم باشد، گفتم در عوض من هم به شما نهج‌البلاغه می‌گویم. نکات اقتصادی فراوانی دارد. قبول کردند. یک کتابی هم چاپ شده به اسم «نظام اقتصادی در نهج‌البلاغه». آقای [محسن] محمدی نوشته. مطالب خوبی را بیان کرده. اگر پیدایش کنم، باید به این جمع اضافه‌اش کنم. [این جمع] برکات زیادی خواهد داشت.

بعد از جلسه دیروز، امروز کمی به اوضاع پست‌های اقتصادی سروسامان دادم. بیشترین دعوا هم سر همین پست‌هاست. همه گله می‌کنند که چرا فلانی را گذاشتی و چرا بهمانی را نگذاشتی. می‌دانستم این دعواها فقط برای مناظره‌ها نیست و کل سیاست و مدیریت ما دعوا بر سر پست و سمت و ... است. می‌گفتم برویم بابت اشتباهات عذرخواهی کنیم و کاری کنیم که مردم از ما راضی باشند. اما با این دعواها نمی‌شود. همه مقصریم.

شرایط دکتر طیب‌نیا جوری شده که پست اجرایی قبول نمی‌کند. حکم مشاور عالی را برایش زدیم. کنار خودمان باشد بهتر است. در آب‌نمک هم می‌ماند برای روز مبادا. منتقدان زیادی هم دارد. [منتقدان] اصرار دارند که سیاست‌هایش غلط است و ضد تولید. هم پشت سرش حرف می‌زنند و هم در رسانه‌ها به او حمله می‌کنند. فکر می‌کردیم [ارز] تک‌نرخی خوب است، اما در جلسه دیروز مخالفت کردند‌. حالا ما که برنامه‌ای هم نداشتیم که تک‌نرخی کنیم، اما این وضعیت هم نمی‌شود.

تا مصطفی [پورمحمدی] را بتوانیم از فیلتر مجلس رد کنیم، گفتیم یک پورمحمدی را حداقل در دولت داشته باشیم. [سید] حمید [پورمحمدی] را برای سازمان برنامه و بودجه گذاشتیم. واکنش‌ها نسبتا خوب بود.

حکم دیگر امروز را برای دکتر دبیری زدیم. گذاشتیمش معاون پارلمانی. درست است که به بقیه رشته‌ها می‌گوییم دکتر، اما دکتر واقعی فقط اطبا هستند. خوشبختانه دکتر [دبیری] ورزشی هم هست. سانس [سالن] هیئت دولت خالی نمی‌ماند. شخصیتش هم که خوب است. دکتر [دبیری]، گزینه خودم بود، نه شورای راهبری. اینها خیلی به چهره‌های برجسته و توانمندی که در تهران ساکن نباشند، توجه نمی‌کنند. دکتر [دبیری]، بدون حضور در تهران توانسته بود سردار سروری اصولگرای تهرانی را شکست دهد. البته در فضای مجازی کمی هم با زیاد شدن تعداد اطبا در کابینه شوخی کرده‌اند. نوشته‌اند «ساختمان پزشکان پاستور». راستش اگر مثل آن سریال خوب و مردم‌پسند باشیم، به نظرم راه را درست آمده‌ایم.

@Masouds_Concerns


شنبه، ۱۳ مرداد ۱۴۰۳

صبح جلسه [ستاد] اربعین بود. جابه‌جایی زائران، امنیت و نگرانی‌های ناشی از انتقال بیماری مسئله‌های مهمی است. ان‌شاءالله بتوانیم در نخستین روزهای شروع به کار دولت، قدمی در راه این مراسم عظیم برداریم. البته باید حواس‌مان باشد کارهای مردم در دیگر نقاط کشور هم لنگ نماند. چرخ کشور باید بدون مشکلی بچرخد. بعضا در سال‌های قبل دیده شده که برخی ادارات دولتی در ایام اربعین کار مردم را راه ننداخته‌اند. یا حمل‌ونقل کشور دچار مشکل شده است. امام حسین (ع) این‌طور راضی نیست.

در حال و هوای جلسه به دلم افتاد خودم هم امسال [در پیاده‌روی اربعین] شرکت کنم. اما تنهایی نمی‌شود. آدم در سفر باید همراه و رفیق داشته باشد. در نهج‌البلاغه هم حضرت [علی (ع)] فرموده‌اند: «سَل مِن الرفیق قبل الطریقِ» [پیش از آنکه درباره راه بپرسى، درباره رفیق راه بپرس].

چند گزینه [برای هم‌سفری] به ذهنم رسید که با هم [برای پیاده‌روی اربعین] برویم. به [دکتر محمدجواد] ظریف پیام دادم که به سازوکار انتخاب همراه هم فکر کند. بعدا پشت سر ما حرف درنیاورند. گفت به [دکتر محمدرضا] عارف بگویم. [در موضوع انتخاب وزرا و تشکیل شورای راهبری و کارگروه] تفاوت نگاه دارند. تا اینها فکری بکنند، گفتم خودم هم کمی فکر کنم. در بین همین معاونین فعلی با دکتر قائم‌پناه راحت‌ترم. از قدیمی‌ها هم شریف‌زادگان [وزیر رفاه دولت هشتم] و حاجی [وزیر تعاون دولت هفتم و آموزش و پرورش در دوره هشتم] خوب هستند. حیف نمی‌‌گذارند آقای [سیدمحمد] خاتمی بیاید، وگرنه از همه بهتر است، روحانی کاروان‌مان هم این‌طور جور می‌شد. شاید به علی‌آقا [خاتمی] و مهندس [محمدرضا] تابش بسپرم. به محمدجواد [آذری جهرمی] هم فکر کردم. اما بعد یادم افتاد با عباس عسگری در اربعین یک سالی عکس دارد. بهتر است با او نروم.

شاید خوب باشد مداح هم ببریم. با مداح‌های تهران را در این محرم زیاد آشنا شدم، اما مداح‌های ترک‌زبان از همه بهتر هستند. در این صورت چه کسی بهتر از سردار علایی و مهندس عبدالعلی‌زاده عزیز و سردار مولوی دوست‌داشتنی. با هم توی راه ترکی روضه می‌خوانیم. اگر بتوانم به کمک بچه‌های وزارت [اطلاعات] یک بدل از خودم در تهران بگذارم، می‌توانم چند روزی از شر پروتکل‌های مسخره [ریاست‌جمهوری] هم خلاص شوم.

عصر آقای حاجی‌میرزایی [رئیس دفتر رئیس‌جمهور] آمد. گفت جلسه سران قوا داریم. جلسه اول را ما میزبان شده‌ایم. روحیه آقای [حاجی]میرزایی بعد از اینکه مسئولیت پیگیری جلسه را به ایشان سپردم، [بعد از حملات اخیر به ایشان] بالا رفته است. در جلسه همه‌اش در این فکر بودم که به قالیباف بگویم وضعیت رأی اعتماد را چگونه ارزیابی می‌کند. نگران بعضی گزینه‌ها هستم. از مشاوران خودم بودند و همیشه به ایشان مراجعه کرده‌ام، اما شایعه انداختند که ممکن است به خاطر [تحصن] مجلس ششم، اذیت خواهند کرد. مهم نیست، خدای ما بزرگ است. عملکرد غیرتنش‌زای دکتر هم که مشخص است. پیش خودم گفتم در جلسه [با رهبری] مجوزش را خواهم گرفت. فعلا به [محمد]باقر [قالیباف] رو نمی‌اندازم. در جلسه خیلی یاد مصطفی [پورمحمدی] هم کردیم. جایش خالی بود. ای کاش می‌شد در جلسات سران قوا [هم مثل مناظرات] شرکت کند.

@Masouds_Concerns


جمعه، ۱۲ مرداد ۱۴۰۳

به روال بیشتر جمعه‌ها، صبح به کوه رفتم. به بچه‌های کابینه [پیشنهادی] هم زنگ زدم که همراه شوند. گفتم آنجا کمی هم درباره کارهای دولت در هفته اول صحبت کنیم. مسن‌ترهایشان [که بیشترشان هستند] بهانه پا و کمر آوردند. جوان‌ترها [که اندکی هستند] هم جواب تلفن را ندادند. احتمالا خواب بودند.با این کابینه بعید است بشود ورزش کرد. می‌خواستم قله‌های ایران را با هم بزنیم. ولی باید به فکر هم‌نوردهای بهتری باشم.

آقای علم‌الهدی [در نماز جمعه مشهد] گفته‌اند که ما در انتخابات وعده‌هایی داده‌ایم، اما در مراسم تحلیف عهد بسته‌ایم و اگر روزی عمل به وعده‌ها با این عهد تناقض پیدا کند، از نظر شرعی و فقهی، عمل به عهد، اولی بر عمل به وعده است.

برایشان حکمتی از نهج‌البلاغه را [از طریق ایتا] فرستادم. حضرت می‌فرمایند «المسئول حر، حتی یعد» [كسی كه از او درخواستى مى‌شود، تا زمانى كه وعده انجامش را نداده باشد، آزاد است.] امیدوارم خودشان متوجه شده باشند.

شب در منزل از ادمین صفحه توییتر پرسیدم چه خبر؟ گفت گویا امشب حمله است. گفتم من شب انتخابات را هم خوابیدم. امشب هم می‌خوابم. خدا بزرگ است. بچه‌ها هم کارشان را بلدند.

@Masouds_Concerns


پنج‌شنبه، ۱۱ مرداد ۱۴۰۳

صبح زود بیدار شدم. برای شرکت در تشییع [اسماعیل هنیه] به دانشگاه تهران رفتم. نماز را حضرت آقا [آیت‌الله خامنه‌ای] خواندند. جمعیت خوبی آمده بود.

از تشییع که برگشتم، سری به خانه زدم. در خانه، یوسف [پزشکیان] زنگ زد. گفت حالا که شما خودتان کانال زده‌اید و خداراشکر، اعضایش هم رو به رشد است، اجازه بدهید من در کانالم اعلام کنم که مواضع و حرف‌هایم مستقل است و سخنگوی شما نیستم. پیشنهاد خوبی بود. همیشه مستقل بوده، از الآن هم می‌تواند مستقل باشد. گفتم راحت باش. یک پست کوتاه در این باره در کانالش منتشر کرد.

ظهر سر ناهار بودم که [محمدجواد] ظریف دوباره زنگ زد. ول‌کن نیست. هنوز به خاطر آن شاخی که بالای سر من گذاشت، عذرخواهی می‌کند. بالاخره خودم را راضی کردم که ببخشمش. در نهج‌البلاغه هم داریم که اَولَى النّاسِ بِالعَفو، اَقدَرُهم عَلَى العُقوبة [سزاوارترين مردم به عفو تواناترين آنهاست به عقوبت].

تلفن را تازه قطع کرده بودم که دیدم دوباره زنگ زد. التماس دعا داشت. از دانشگاه و سر کلاس رفتن خسته شده بود. این یک ماه و خرده‌ای بهش چسبیده بود. دوست داشت باز هم جنب‌وجوش داشته باشد. انصافا در دوران انتخابات هم خیلی برای کمپین ما عرق ریخت. حدیث هم داریم که مزد کارگر [کسی که برای شما کاری می‌کند] را هم قبل از خشک شدن عرقش پرداخت کنید. انصافا تخصصش را هم دارد. عصر برایش حکم معاون راهبردی را زدم. دفعه بعد که [سعید] جلیلی زنگ بزند و از عمق راهبردی بگوید، به [محمدجواد] ظریف ارجاعش می‌دهم. اینها حرف هم را بهتر می‌فهمند. هرچه باشد قبلا همکار بوده‌اند.

برای آن یکی محمدجواد [آذری جهرمی] هم باید فکری بکنم. آدم به‌دردبخوری است. البته باید ادبیاتش را اصلاح کند. کمی به جای گشتن در فضای مجازی، لازم است نهج‌البلاغه بخواند تا حرف همدیگر را بهتر بفهمیم.

شب کمی اخبار را مرور کردم. دیدم آن خواننده جوان [شروین حاجی‌پور] را به زندان فراخوانده‌اند. دلم خیلی گرفت. حکمش به‌خاطر آهنگ «برای» است. چقدر از این آهنگ در کمپین انتخاباتی‌مان استفاده کردیم. ای کاش بشود برایش کاری کرد. درست نیست به‌خاطر این آهنگ به زندان برود.

@Masouds_Concerns


سه‌شنبه، ۹ مرداد ۱۴۰۳ (با تأخیر)

دیشب تا دیروقت مهمان داشتیم به همین خاطر نرسیدم بنویسم. بعد از مراسم تحلیف همه آمدند منزل. انگار عروسی بود. باید از شر کت و شلوار خلاص شوم.

صبح دیدم تعداد زیادی Missed Call دارم. با خودم گفتم انتخابات و تنفیذ و تحلیف تمام شد ولی تماس‌های تبریک تمام نشد. فهرست را که باز کردم به‌شان نمی‌آمد برای تبریک زنگ زده باشند. عارف هم که حرف نمی‌زند زنگ زده بود. نگران شدم. اخبار را خواندم و فهمیدم یک نفر از مهمانان دیشب ترور شده است؛ برادرمان آقا اسماعیل [هنیه] ساعت ۲ بامداد به شهادت رسید.

به زهرا [پزشکیان] گفتم چقدر سخت و پیچیده شد اوضاع. دستش را روی شانه‌ام گذاشت و گفت:

تازه اولشه کاپیتان

@Masouds_Concerns


دوشنبه، ۸ مرداد ۱۴۰۳

امروز با زهرا [پزشکیان] رفتیم پاستور. چون روز اول بود، از زیر قرآن رد شدم. سپس قرآن باز کردیم. آیه ۳۸ سوره اعراف آمد:

«قالَ ادخُلُوا فی اُمَمٍ قَد خَلَت مِن قَبلِكُم مِنَ الجِنّ وَالاِنسِ فی النّار كُلّما دَخَلَت اُمّة لَعَنَت اُختَها حَتّى اِذا ادّارَكوا فيها جميعا قالَت اُخراهُم لِاُولاهُم ربّنا هؤلاءِ اَضلّونا فَآتِهِم عَذابا ضِعفا مِنَ النّار قالَ لِكُلٍّ ضِعفٌ ولكن لا تَعلَمون»

[ترجمه فولادوند] مى‌فرمايد: «در ميان امت
هايى از جن و انس، كه پيش از شما بوده‌اند، داخل آتش شويد.» هر بار كه امتى [در آتش‌] درآيد، همكيشان خود را لعنت كند، تا وقتى كه همگى در آن به هم پيوندند؛ [آنگاه‌] پيروانشان درباره پيشوايانشان مى‌گويند: «پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند، پس دو برابر عذاب آتش به آنان بده.» [خدا] مى‌فرمايد: «براى هر كدام [عذاب‌] دوچندان است، ولى شما نمى‌دانيد.»

خیلی بد شد. باید روحیه را بالا نگه می‌داشتم. به همین منظور گفتم سر خود را کمی با امور خارجه.گرم کنم [روز اولی].

مادورو امروز برای چندمین بار رئیس‌جمهور ونزوئلا شد. به [دکتر محمدرضا] عارف زنگ زدم. تماسم‌ را رد کرد و پیامک فرستاد: "Can't talk. Please text me."

می‌خواستم ببیند آیا مادورو زنگ زده بود تا به من تبریک بگوید؟ مسئله خودم نبودم. ملت ایران بود. برای اینکه مسئله خودم نباشد، یک دور در دفتر ریاست‌جمهوری زدم و بعد به [دکتر محمدرضا] عارف پیامک دادم. با اوقات تلخی پاسخ داد: «دکترجان! من معاون اولم و اینها که کار من نیست. شما مگه مسئول دفتر نداری؟ بذار برسیم سر کار‌. تازه روز اوله. فکر کردی رئیس‌جمهور شدی خبریه؟ و …». البته این‌ها را نگفت بنده‌خدا، خودم فهمیدم. الحق که اسطوره passive aggressive در سپهر سیاست ایران است.

به آقای حاجی‌میرزایی گفتم گوشی ریاست‌جمهوری را چک کند تا شماره مادورو را پیدا کنیم. هرچه گشت پیدا نکرد. گفتم شاید خیلی وارد نیست با این گوشی کار کند و دارد گیج‌بازی درمی‌آورد. به محمدجواد [آذری جهرمی] گفتم بررسی کند. او هم نیافت. فقط یک شماره با پیش شماره 58+ در لیست تماس‌ها پیدا کرد که آن هم زنگ زدیم رفت روی پاسخگوی خودکار و به فارسی گفت «به نام خدا، شما با سفارت ایران در ونزوئلا تماس گرفته‌اید. جهت ارتباط با ...» دیگر حوصله نداشتم بقیه‌اش را گوش دهم. واقعا در دولت شهید رئیسی کم‌کاری شده. حداقل ده بار ما رفتیم و آنها آمده‌اند، ولی یک شماره ذخیره نکرده‌ایم از مادورو‌.

سپردم تا یک ترجمه اسپانیایی نهج‌البلاغه هم برای مادورو بفرستیم به عنوان چشم‌روشنی. بعد یک نفر از کارکنان گفت که زبان ونزوئلا پرتغالی‌ست. خلاصه ماندیم چه کنیم. باید هرچه سریع‌تر وزیر خارجه را معلوم کنیم.

@Masouds_Concerns


یک‌شنبه، ۷ مرداد ۱۴۰۳

بالاخره تمام شد. حکم را هم [از رهبری] گرفتم. قانونا و شرعا دیگر رئیس‌جمهور شدم. جای خانم خالی. نماند که این روزها را ببیند.

دیشب استرس زیادی داشتم. با خود می‌گفتم دوران خوشی تمام شد. تا امروز فقط این‌ور و آن‌ور رفته بودم و مشغول دید و بازدید بودم. اما از فردا دیگر مسئولیت سنگینی روی دوشم می‌افتد. یاد حدیث «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» افتادم. متأسفانه کسی اطرافم نبود که برایش بخوانم. ساعت یک بامداد بود و در رخت‌خواب بودم. نیاز داشتم به کسی زنگ بزنم و صحبت کنم. از آنجا که سن کابینه پیشنهادی بالاست، با خودم گفتم حتما همه خواب هستند. تنها آدم جوانی که به نظرم رسید، [محمدجواد آذری] جهرمی بود. تماس گرفتم. مطابق انتظار بیدار بود. کمی صحبت کردیم. گفت ریاست‌جمهوری شما تا الآن شبیه رابطه‌های Friend with benefit و Situationship بوده. مزیت‌های رئیس‌جمهور را داشته‌اید، اما تعهد و مسئولیتی در کار نبوده است. مثال جالبی زد. اما هرچه فکر کردم حدیثی برای توصیف آن پیدا نکردم.

صبح مراسم تنفیذ برگزار شد. مجبورم کرده بودند کت بپوشم. اما از بیت که درآمدیم، سریع [کت را] درآوردم و همان کاپشن را پوشیدم. در این مملکت کت تن آدم نباشد، بهتر است. احتمال عاقبت‌به‌خیری هم بیشتر است. بعد از مراسم، حکم [دکتر محمدرضا] عارف را زدم. حکم را که به دستش دادم، چهره‌اش تغییری نکرد. در همان حالت قبلی ماند. از آن زمان تا الآن هیچ حرفی هم نزده است. خیلی ساکت است. از یک نظر خوب است. حرف‌های داخل دولت را بیرون نخواهد برد. [همه چیز] بین خودمان می‌ماند.

برای شب دوم به نظرم کافی است. هنوز بلد نیستم [به فارسی] زیاد بنویسم. قرار است یکی از دوستان که تجربه زیادی در روزمره‌نویسی دارد، کمک کند.

@Masouds_Concerns


روز اول بعثت: کی فکرشو می‌کرد؟

شنبه، ۱۶ تیر ۱۴۰۳

#دغدغه‌های_مسعود

انتخابات تمام شد. دنیا جای عجیبی‌ست. دو ماه پیش کسی خوابش را هم نمی‌دید که رئیس جمهور ایران عوض شده باشد و از دل صندوق‌ها من بیرون آمده باشم. درباره سیب شنیده بودم که وقتی به آسمان می‌رود ۱۰۰۰ بار چرخ می‌خورد تا پایین بیاید. بنده خدا ایران و مردمانش که از دست ما مسئولین روزی هزار بار مثل سیب بالا می‌روند و تا پایین بیایند ۱۰۰۰ بار چرخ می‌خورند که می‌شود یک میلیون بار.

امروز اول از همه دکتر [محمد جواد] ظریف به من پیام داد. هم تبریک گفت و هم مجدداً بابت نشان دادن علامت پیروزی بالای سرم عذرخواهی کرد. ۱۰ دفعه هم دیروز عذرخواهی کرد. ۱۰ دفعه دیگر هم عذرخواهی کند او را نخواهم بخشید! مرد حسابی! این چه حرکتی بود؟ یه حرکتی کردی که مولا امیرالمؤمنین هم حدیثی درباره‌اش ندارد. به او گفتم فقط در صورتی او را خواهم بخشید که برجام را برگرداند. ترامپ‌مرامپ هم سرم نمی‌شود.

یک پیامک هم از JALILY دریافت کردم که چون فکر کردم تبلیغاتی‌ست نگاه نکردم. ولی چند دقیقه بعد زنگ زد! تعجب کردم. پاسخ دادم دیدم خودش است. تازه فهمیدم این پیامک‌هایی که می‌زده از شماره شخصی خودش بوده است. پیام تبریک فرستاده بود. بهتر است منم بروم PEZESHKIAN را بخرم. به آقا [محمد] جواد [آذر جهرمی] باید بسپارم برایم سیم‌کارت مربوطه را بگیرد.

جلیلی برای عرض تبریک زنگ زده بود. چیزهایی گفت درباره برنامه. نفهمیدم. در مناظرات هم نمی‌فهمیدم چه می‌گوید. گفتم PDFاش را در تلگرام برایم بفرستد. گفت ندارم. گفتم Whatsapp کند. گفت ندارم. گفتم ایمیل کن. گفت ندارم! گفتم چه داری؟ گفت بله، ایتا، سروش+ و آپ. نفهمیدم چرا آپ را گفت ولی محض اطمینان گفتم شماره کارت بفرستد.

قرار بود بروم کنفرانس خبری. یک دور برنامه هفتم را کامل خواندم و تست‌های آن را هم زدم ولی یک ساعت مانده به کنفرانس گوشی‌ام زنگ خورد: LEADER is calling. مقام معظم رهبری بود. خلاصه کنفرانس خبری لغو شد.

نزد رهبری رفتم. جلسه خوبی بود. پرسیدند از این به بعد چه؟ گفتم هر چه شما بگویید. سیاست‌های کلی شما. فرمودند راه شهید رئیسی را ادامه بده. خواستم بگویم به قول آقای پورمحمدی [مصطفی‌شون] خود شهید رئیسی هم اگر زنده بود راه خودش را ادامه نمی‌داد.

@Masouds_Concerns


به نام خدا

9 last posts shown.

854

subscribers
Channel statistics