باب (10): غلام و متاع بخشيده شده، چگونه وصول مي شود
1153 ـ عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ رَضِي اللَّه عَنْهمَا قَالَ: قَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ أَقْبِيَةً وَلَمْ يُعْطِ مَخْرَمَةَ مِنْهَا شَيْئًا، فَقَالَ مَخْرَمَةُ: يَا بُنَيِّ انْطَلِقْ بِنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَانْطَلَقْتُ مَعَهُ، فَقَالَ: ادْخُلْ فَادْعُهُ لِي، قَالَ: فَدَعَوْتُهُ لَهُ فَخَرَجَ إِلَيْهِ وَعَلَيْهِ قَبَاءٌ مِنْهَا، فَقَالَ: «خَبَأْنَا هَذَا لَكَ». قَالَ: فَنَظَرَ إِلَيْهِ فَقَالَ: «رَضِيَ مَخْرَمَةُ». (بخارى:2599)
ترجمه: مِسور بن مخرمه ميگويد: رسول الله تعدادي قباء تقسيم نمود. اما به مخرمه، چيزي از آنها نرسيد. مخرمه به من گفت: پسرم! مرا نزد رسول الله ببر. مِسور ميگويد: با پدرم براه افتادم. (وقتي به منزل رسول الله رسيديم)، پدرم گفت: برو داخل و رسول الله را بگو نزد من بيايد. من نيز رفتم و رسول الله را صدا كردم. آنحضرت در حالي كه يكي از همان قباها را پوشيده بود، بيرون تشريف آورد و به پدرم گفت: «اين را براي شما گذاشته بودم». مخرمه به آن، نگاه كرد. رسول الله فرمود: «مخرمه، راضي شد».
1153 ـ عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ رَضِي اللَّه عَنْهمَا قَالَ: قَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ أَقْبِيَةً وَلَمْ يُعْطِ مَخْرَمَةَ مِنْهَا شَيْئًا، فَقَالَ مَخْرَمَةُ: يَا بُنَيِّ انْطَلِقْ بِنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَانْطَلَقْتُ مَعَهُ، فَقَالَ: ادْخُلْ فَادْعُهُ لِي، قَالَ: فَدَعَوْتُهُ لَهُ فَخَرَجَ إِلَيْهِ وَعَلَيْهِ قَبَاءٌ مِنْهَا، فَقَالَ: «خَبَأْنَا هَذَا لَكَ». قَالَ: فَنَظَرَ إِلَيْهِ فَقَالَ: «رَضِيَ مَخْرَمَةُ». (بخارى:2599)
ترجمه: مِسور بن مخرمه ميگويد: رسول الله تعدادي قباء تقسيم نمود. اما به مخرمه، چيزي از آنها نرسيد. مخرمه به من گفت: پسرم! مرا نزد رسول الله ببر. مِسور ميگويد: با پدرم براه افتادم. (وقتي به منزل رسول الله رسيديم)، پدرم گفت: برو داخل و رسول الله را بگو نزد من بيايد. من نيز رفتم و رسول الله را صدا كردم. آنحضرت در حالي كه يكي از همان قباها را پوشيده بود، بيرون تشريف آورد و به پدرم گفت: «اين را براي شما گذاشته بودم». مخرمه به آن، نگاه كرد. رسول الله فرمود: «مخرمه، راضي شد».