صبح تا شب با سیگاری که هیچوقت روشنش نکردی، حرف زدم. از تو بهش گفتم، از تویی که هیچوقت نداشتم و نتونستم طعم گس لب هاش رو بچشم. از غروب، دریا و خونهای که همیشه سرد بود بهش گفتم و بعد، بهش جون دادم و گذاشتم ریه هام رو بسوزونه. سرفه کردم اما مهم نبود، من همیشه تو رو دنبال میکنم..