روزی روزگاری لبه دریا نشسته بودم؛
پرنده ی عشق آمد و گفت:
برای عشقت نامه بنویس...
گفتم قلم ندارم،
گفت از پرم بگیر،
گفتم جوهر ندارم،
گفت از خونم بگیر،
گفتم ورق ندارم،
گفت بیا رو کیرم بنويس کصکش،مادر جنده
تو که هیچی نداری گُه میخوری عاشق میشی چاقال...😂😂😐
#Armin
@SiAhat
پرنده ی عشق آمد و گفت:
برای عشقت نامه بنویس...
گفتم قلم ندارم،
گفت از پرم بگیر،
گفتم جوهر ندارم،
گفت از خونم بگیر،
گفتم ورق ندارم،
گفت بیا رو کیرم بنويس کصکش،مادر جنده
تو که هیچی نداری گُه میخوری عاشق میشی چاقال...😂😂😐
#Armin
@SiAhat