هومم....چند روز پیش متال و دنیل باهم راجب گذشتشون حرف میزدن و توی خاطره ها میچرخیدن از اینکه کاپاشون چطوری بودن یا آدمای دور اطرافشون چه انتظاراتی ازشون داشتن میگفتن
بین اون حرفا رسیدن به تایمی که بخاطر کسه دیگه ای تغییر کردن یا مجبور به تغییر شدن اونم چون حس میکردن به اندازه کافی خوب نیستن و زیادی کمن....
نمیدونم چرا یادم اومد....
داشتم فکر میکردم منم خیلی انجامش دادم هومم....اما جوابش همیشه ناامیدم کرد...دیگه اونقدر عوضش کردم یادم نمیاد من کی بودم و چطوری بودم
کاش یه دکمه رومون بود به اسم ، خاموش کردن تظاهر به چیزی که نیستی ، حتی نمیتونم تصورش رو کنم که چقدر پرکاربرد میشد حداقل برای خودم
درد داره وقتی خودتم خودت رو درک نمیکنی و نمیدونی کی هستی و چی میخوای.....
بین اون حرفا رسیدن به تایمی که بخاطر کسه دیگه ای تغییر کردن یا مجبور به تغییر شدن اونم چون حس میکردن به اندازه کافی خوب نیستن و زیادی کمن....
نمیدونم چرا یادم اومد....
داشتم فکر میکردم منم خیلی انجامش دادم هومم....اما جوابش همیشه ناامیدم کرد...دیگه اونقدر عوضش کردم یادم نمیاد من کی بودم و چطوری بودم
کاش یه دکمه رومون بود به اسم ، خاموش کردن تظاهر به چیزی که نیستی ، حتی نمیتونم تصورش رو کنم که چقدر پرکاربرد میشد حداقل برای خودم
درد داره وقتی خودتم خودت رو درک نمیکنی و نمیدونی کی هستی و چی میخوای.....