یه وسلم از طرف چپ پیامبر صلی الله علیه وسلم نشسته و پاهایش را در چاه آویزان نمود. بعد برگشتم و نشستم.
گفتم: اگر خدا بکسی خیری را بخواهد – مقصود برادرش است – او را میرساند، در این وقت شخصی دروازه را حرکت داد، گفتم: کیستی؟
گفت: عثمان بن عفان رضی الله عنه !
گفتم: صبر کن! نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده و خبر دادم.
فرمود: اجازهاش داده و او را به بهشت مژده ده، همراه با مصیبتی که وی را درخواهد یافت.
آمد و دید که سرچاه پرشده و رو برویشان از طرف دیگر نشست.
سعید بن مسیب میگوید: این را به قبرهایشان تأویل نمودم.
و در روایتی افزوده شده که: رسول الله صلی الله علیه وسلم مرا به نگهبانی دروازه امر فرمود و در آن نیز تذکر یافته که وقتی عثمان رضی الله عنه را بشارت دادم، خدا را سپاس گفته و گفت: خداوند مستعان است (یعنی کمک از او خواسته میشود)».
ارسال از طریق نرم افزار موبایل
صحیحین به زبان فارسی
@THEHADIIS
گفتم: اگر خدا بکسی خیری را بخواهد – مقصود برادرش است – او را میرساند، در این وقت شخصی دروازه را حرکت داد، گفتم: کیستی؟
گفت: عثمان بن عفان رضی الله عنه !
گفتم: صبر کن! نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده و خبر دادم.
فرمود: اجازهاش داده و او را به بهشت مژده ده، همراه با مصیبتی که وی را درخواهد یافت.
آمد و دید که سرچاه پرشده و رو برویشان از طرف دیگر نشست.
سعید بن مسیب میگوید: این را به قبرهایشان تأویل نمودم.
و در روایتی افزوده شده که: رسول الله صلی الله علیه وسلم مرا به نگهبانی دروازه امر فرمود و در آن نیز تذکر یافته که وقتی عثمان رضی الله عنه را بشارت دادم، خدا را سپاس گفته و گفت: خداوند مستعان است (یعنی کمک از او خواسته میشود)».
ارسال از طریق نرم افزار موبایل
صحیحین به زبان فارسی
@THEHADIIS