–Shelter Chall Louis


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


Channel: @IFiwasSerenus
Unknown: https://t.me/BiChatBot?start=sc-412610-1t2CpZH

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


https://t.me/OceanofRiver
یک یوتوبرِ حرفه‌ای، با درآمدی که همه‌ی مردم رو حیرت‌زده کرده. این فوق‌العادست.
فرقی نداره چه محتوایی می‌سازی، این اواخر بی‌محتوا ترین ویدیوهات‌هم ویوهای ملیونی می‌خورن. اینو می‌شه حتی از لیست پربازدیدترین‌ها هم تشخیص داد.
مردم واقعاً شیفته‌ی تو شدن. محبوبیت لذت‌بخشه و دیدن این‌همه مخاطب که زندگیِ تورو دنبال کنن لذت بیشتری داره.
اما بهت گفتم چه اتفاقی برات افتاد؟
صاحب مشهور ترین چنل بهت پیشنهاد داده بود. چطور بهش مشکوک نشدی؟ ویوهای ملیاردی برای خوردن چیزهایی که حتی معلوم نبود چه موجودی‌ان؟
اوه پسر، زیادی چندش بود این تصویر! افرادی که با چشم‌های بسته به‌سرعت می‌خوردن و انگار که... مجبور به این‌کار شدن...
حتی احتمال دادنِ این موضوع که اون مرد قربانی‌های قبلی رو برای قربانی‌های بعد سرو می‌کنه وحشتناکه. اما متأسفم که تو این‌هارو نمی‌دونستی و به ملاقات اون مرد رفتی. برای بستن قرارداد. برای رفتن به محل کارش. و بعد...
تو هم به قربانی‌ها اضافه شده بودی. سرو کردن و سرو شدن.


https://t.me/Arcaneae
جلسه‌ی سوم‌ دادگاه‌هم به نفع موکلت تموم شد.
این تَبَحُر در مسائل حقوق خانواده داره اسمت رو جهانی می‌کنه. درست از زمانی که عجیب‌ترین پرونده‌ی لندن رو به عهده‌ گرفتی و موفق به انجامش شدی ورق به سمتت برگشت.
اما شهرت کار رو سخت‌تر کرده. توقع‌ها ازت بالا می‌ره و مشغله‌ی کاریِ زندگی دیگران از زندگیِ خودت دورت می‌کنه.
امروز ۲۸ سپتامبره نه؟ پرونده‌ی همون خانواده که پدر مضنون به قتل همسرش شد. دخترِ اون خانواده ازت کمک می‌خواد. این قتل بیشتر شبیه به یک توطئه‌ست. امکان نداره اون مردِ عاشق دست‌هاش رو به خون همسرش آلوده کنه!
به هرحال همه چیز امروز مشخص می‌شه و باید هرطور شده با اون مرد ملاقات داشته باشی.
چرا به چشم‌هات خیره می‌شه؟ حرف‌هاش طبیعی نیست. حتی ضرب گرفتنِ انگشت‌هاش روی میز‌هم غیرعادیه.
بیشتر سوال بپرس. باید به جواب برسی. حرکاتش رو زیر نظر بگیر و-
نه! جلوتر نرو! نباید سرت رو نزدیک‌تر کنی این مرد یک روانیه و امکان داره-
نباید اتفاق می‌افتاد. صدای آژیرها هم دیر به صدا دراومدن برای نجات دادنت. اون مردِ قاتل توی جلسه‌ی توجیهی با دست‌هاش نفست رو گرفت و خفت کرد.


https://t.me/MySublimeMortality
مرموز یا خشن، اهمیتی نداره. راهت رو خوب پیش رفتی.
مردم خسته کننده‌ان و زندگی با اونها حالت رو بهم می‌زنه. چطوره با کمی خون و کشتار هیجان رو بالا ببریم؟
فرقی نمی‌کنه چندسال عمر داشته باشن، فقط ادامه بده. روزی که اسلحه‌ت رو از بازار سیاه خریدی طمع رو از چشمات تشخیص دادم. انتقام سیر نمی‌کنه، به ولع میارت.
اما نمایش اینبار با کدوم طعمه‌ست؟
اون احمقی که توی بار سه دلارِ قمار رو بهت نداد باید تقاص بده. به هرحال امروز هم به بار میاد.
به حیاط پشت محوطه‌ دعوتش کن. تا تنهایی گفتگویه محترمانه‌ای داشته باشید.
می‌دونی که نمی‌تونی روی زمین اینجا رد خون بذاری. پس با اون ماده و اسپری ریه‌هاش رو مسموم کن. همینطور که بهت لبخند می‌زنه و جام رو سر می‌کشه دستمال رو نزدیک ببر و با مو-
لعنتی! اون احمق چاقو همراهش داشت.
تو نمی‌خواستی روی زمین رد خون بذاری اما الان خون خودت اینجارو‌ پر کرده. متأسفم. انتقام برای همیشه انتخاب درستی نیست.


https://t.me/akharin_anar
”مدیر عامل معتبرترین انتشارات ایالت درخواست دادن موسیو“
حتماً مردم از این‌بار هم با استقبالشون بهت یادآوری می‌کنن که بهش رسیدی. محبوبیت، حمایت و ثروتی که از واژگان ذهنت به دست میاری. این چندمین کتابت هست که صدر لیست پرفروش‌ترین آثار دیده می‌شه؟
بهتره در مراسمِ تجلیل امشب تأخیر نداشته باشی. همه منتظر سخنرانیِ نویسنده هستن.
اما هوای اتاق آلوده‌ست. بوی دود؟
هیچ‌کس رمز درب ویلات رو نداشت. کسی خونه‌ست؟
فقط... ظهر که هریس ساعت برگشتت رو پرسید... و...
انگار کتابخونه دچار حریق شده! سریع باش! از محوطه خارج شو این یک آتش‌سوزیه! ب-
زنده زنده سوختن. حسادتِ رُقَبات کار دستت داد.


https://t.me/Blossomonly
سال‌ها گذشته و بهترین زندگی به تو تعلق داره. ثروت حیر‌ت‌انگیزت و جذابیتت در مطیع کردن انسان‌ها.
بزرگترین و مهم‌ترین سمینار های موفقیت و امید به زندگی توسط تو انجام می‌شه. هر روز و هر لحظه مصاحبه‌هایی که از تو علت محبوبیتت رو می‌خوان. راز فاش نشدت.
یادت میاد؟ دختری که توسط ناپدری بهش تجاوز شده بود و مصمم‌تر از قبل دست به خودکشی زد. تو برگردوندیش. تو با حرف‌هات به همه آرامش می‌دادی. درست مثل یک الهه‌ی امید.
اما کی فکرشو می‌کرد فردی که انسان‌ها رو از مرگ به زندگی برمی‌گردوند و به روزهای اونها رنگ می‌داد، نیمه‌ی شب با تیغ رگش رو پاره کنه.
زندگی هیچ‌وقت زیبا نیست. بهت حق می‌‌دم با مدام دیدن بدذاتیه زندگی اینکار رو کرده باشی.


https://t.me/helliswhat
فاحشه‌های ارباب، اون‌ها هم برای تو کار می‌کنن. هیچ‌کس جرعت نافرمانی نداره. اینطور نیست؟
اما همه‌چیز انقدر خوب نمی‌مونه. حواست رو جمع کن چون اتفاق بدی در انتظارته.
درست روزی که در قرارداد بزرگترین معاملات مشروبات شکست خوردی، نباید به بارِ الکس می‌رفتی. اون رقیبت بود احمق!
مسموم کردن نوشیدنیت کمترین کاری بود که می‌تونست انجام بده، اما... اوه پسر!
با یک شلیک به مغزت کارتو تموم کرد..!


https://t.me/MNIOcean
دانشمند بزرگ. این موفقیتت چیزی بود که می‌خواستی بدستش بیاری، اما نه کمک به علم. انجام انتقام!
بهتره افراد اضافی زندگیت برای همیشه حذف بشن.
این دستگاه..؟
درسته، دعوتشون کردی به خونت. و باید ازشون پذیرایی کنیم.
جریان ولتاژ رو چک‌ کردی؟ با بیشترین قدرت جمجمشون از هم می‌پاشه و د-
لعنتی! یکی رابط‌ها به جایگاه متصل نبود. کار دست خودت دادی!
متأسفم اما اگر دستگاه چک شده بود، جمجمه‌ی تو ازهم نمی‌پاشید.


https://t.me/kazueinAoandGin
درسته که همیشه امید هست، اما تو آسیب دیدی. شخصیت شاد و سرزندت از اجتماع دور شد. از مردم فاصله گرفت و به نبودشون عادت کرد.
خانواده‌ها همیشه بزرگترین مشکلات رو به‌وجود میارن. شاید اگر در موقعیت دیگه‌ای زندگی می‌کردی، الان توی این مسیر و به سمت خونه‌ی اون زن نمی‌رفتی.
صبرکن ببینم. زن؟ همون افریته‌‌ای که استیک‌های گندیدش رو کنار مدرسه می‌فروشه؟
اما... اون یک کنیباله لعنتی بود.
نباید به لیست قربانی‌ها اضافه می‌شدی...


https://t.me/aghayedyekdalghakkhaste
جذابیت جالبیه، معاشرت زیبایی داشتی. اما حواست رو جمع کن، باهمه گرم گرفتنت این اواخر موضوعی رو داره به‌وجود میاره. می‌دونم دردناکه اما باید بگم فریب خوردی و پیشنهادشو قبول کردی.
وانمود کرد ازت خوشش اومده. از رفتارت، شخصیتت، خصوصیاتت...
اما نباید دعوتش رو قبول می‌کردی عزیزم. تو چهل و سومین قربانیه قتل‌های اون‌ شدی. مرموز ترین قاتل سریالی تورو هم خام‌ کرد و جسدت رو کنار کلکسیون اجسادش گذاشت.


https://t.me/IPerduI
رییس بزرگترین باند ترور، ماموریت این‌دفعه جالب بنظر میاد. نخست وزیر طعمه‌ی خوبی برای کشته شدنه.
شاید تنفرت از انسان‌ها بخشی از دلایلت باشه اما این کاملاً مشخصه که از مرگ اونها چقدر لذت می‌بری!
آخرین بار از طبقه‌ی ششم ساختمان مرکزی با یک شلیک کار اون معاون عوضی رو ساختی. پس بهتر نیست این‌بار با خشونتِ بیشتر کارو پیش ببریم؟ درست مث-
صبرکن! اون ماشین؟ اون انفجار پیش‌بینی نشده بود.
تمام قطعات ماشین و سرنشینانش ذوب شدن. این‌بار رییس باند ترور، ترور شد!


https://t.me/bluehoneychannel
درد داشت، نه؟
اینکه بخاطر درک نشدنت توسط دیگران، اطرافیانت تورو بیمار خطاب کنن.
بیماری؟ منظورت افکارِ همیشگیه منه؟ اورثینک کردن مشکل تو نبود. اما اون دکتر هم یک شیاد به تمام معناست.
مردم رو درمان نمی‌کرد، وادار به مرگ می‌شدن.
با دارو.
روزی که بارون امواج دریارو متلاطم تر کرده بود تورو هم به سمت امواج کشید.
”جلوتر نرو!“
اما بارون بود، کف دریا رو سُست‌تر می‌کرد. عمق در لحظه زیاد شده بود و دیگه هیچ‌چیزی روی آب دیده نمی‌شد. سقوط و مرگ.


https://t.me/baranistalking
“گرانترین نوشیدنیت رو می‌خوام مستر”
کلاب توسط تو خریده شده. اهمیتی نداره چقدر پول نیاز دارن، فقط بخر!
به‌قدری دلار داری که هر روز دوست‌هات رو به خونت بیاری و از پول‌هات تغذیه کنن.
اما اگر اونها هم بخاطر ثروت پیشت اومده باشن چی؟ می‌دونی قراره چه بلایی سرت بیاد؟

”روزی که تو کلاب باهات آشنا شدم رو یادته؟ خوشحالم از این دوستی، نباید بزارم صدمه ببینی“
با لبخند نوشیدنی رو بهت می‌ده و منتظر می‌مونه تا مطمئن بشه کامل خوردی.
”بخاطر همین دو برابرِ مقداری که برای مرگِ یک نفر کافی بود توش سم ریختم که زیاد درد نکشی!“


https://t.me/brayntworld
بانوی زیبای عمارت. در مراسمِ امشب قراره همه‌ی حضار و شوالیه‌رو مبهوت خودت کنی.
درست همونطور که خدایان یونان و نمادهای اساطیری بر طاق‌های عمارت شکوهمند به‌نظر می‌رسیدن.
بهترین اجرای خودت رو به‌نمایش بزار.
هارمونیِ صداهای نواخته‌شده، حرکت دست و میله‌در در بین انگشت‌های رهبر اُپرا، نگاه‌های تحسین‌برانگیز رعیت و بزرگترین موسیقیدانان مجلس‌. موسیقی به اوج رسیده و دست‌ها با قدرت ساز‌ها رو به صدا در میارن. زیباییِ وصف‌ناپذیرِ آلات موسیقی و شکوهِ این مراسم و... اوه خدای بزرگ!
خون با شدت به زمین پاشیده شد. پاره‌شدن سیم و ضربه‌ی شدید و مستقیم به شاهرگ و درنتیجه مرگ.
آلت نوازندگی‌ای که به آلت قتاله‌ی نوازنده مبدل شد.


https://t.me/snakecharmersnest
مشهور و ثروتمند.
یکی از بهترین شرکت‌های تجارت اعضای بدنِ حیوانات رو راه انداخته بودی و سود سهام شرکتت به مراتب بالاتر می‌رفت.
”ارباب جوان، محموله‌ای که دستور داده بودید رو آوردن“
با پول هرکاری می‌شد انجام داد، نه؟
شاید داشتنِ اون مار که از برترین نژاد انتخاب شده بود ساده‌ترین خواسته‌ی تو باشه. وقتی که پوست زیبا و براقش روی بدنت خزیده می‌شد.
اما کسی نمی‌دونست نژاد اصیل اون مار ممکنه خطر بزرگی به‌همراه بیاره؟
نه تا زمانی که خدمتکار شخصیت به اتاق اومد و با جسدِ کنار هالوژن‌ها مواجه شد. خفگی و خرد شدن استخوان‌های گردن. کی فکرشو می‌کرد صاحب شرکت مبادله‌ی اعضای بدن حیوانات، توسط حیوون خونگیش به‌قتل برسه!


Forward from: ⏤͟͟͞͞𝑆𝐸𝑅𝐸𝑁𝑈𝑆𓆪
این پی‌ام رو فور کنید دیلیتون (پرایوت‌اید، ناشناسم ”HERE“ بفرستید) و من با توجه به وایبی که دریافت می‌کنم توضیح می‌دم که؛
روحِ تناسخ‌ یافته‌ی شما به دوره‌ی دیگری از زمان و در کالبد انسان منتقل شده. اما درنهایت در این کالبد قراره به‌قتل برسید. دلیل و نحوه‌ی این حادثه، موضوعیه‌ که می‌خوام بیان کنم.

–هر یک از شما هویتِ یکی از مقتولینِ این پرونده‌ رو دارید. بازی با زمان و سرنوشت.
–ممکنه من در بعضی از پرونده‌ها به‌عنوان قاتل جزئیات رو بنویسم.


اوکی دیگه فور نکنید.

15 last posts shown.

49

subscribers
Channel statistics