Forward from: یدالله رویایی
#هفتادسنگقبر
سنگ سرباز گمنام
سنگ گور خالی و صاف است، بیهیچ نوشتهای. (و اگر مقبره و یا نردهکشی دارد یک لنگه چکمه سربازیِ کهنه در آن بگذارند) که حرف آخر او در مرداب: «ای استخوانهای من از فریاد این جا» بود. و در کنار چکمه یک دسته خوشهی درو شدهی گندم، زرد و آفتابی، بگذارند برای نامی که نداشت. با چند تختهسنگ در اطراف گور.
یک گلوله مرا
میان هزار برادر انداخت
هزار و یک گور:
نه پیوند پایان و
و نه آغوشِ زمان
در سقوطم و، هنوز
سرسامِ جهل دارم.
@Yadollah_royai
سنگ سرباز گمنام
سنگ گور خالی و صاف است، بیهیچ نوشتهای. (و اگر مقبره و یا نردهکشی دارد یک لنگه چکمه سربازیِ کهنه در آن بگذارند) که حرف آخر او در مرداب: «ای استخوانهای من از فریاد این جا» بود. و در کنار چکمه یک دسته خوشهی درو شدهی گندم، زرد و آفتابی، بگذارند برای نامی که نداشت. با چند تختهسنگ در اطراف گور.
یک گلوله مرا
میان هزار برادر انداخت
هزار و یک گور:
نه پیوند پایان و
و نه آغوشِ زمان
در سقوطم و، هنوز
سرسامِ جهل دارم.
@Yadollah_royai