داریم از لانهی زنبور، از دهان کفتارها خارج میشویم. سوار بر ماشین. من حتی دست و سرم را برایشان تکان میدهم که یعنی خداحافظ. همهی ما تا آخرین لحظه منتظر یک فاجعهایم. باور نمیکنیم سوار ماشین شده باشیم و صحیح و سالم از آنجا در حال خروج باشیم. بازوی در بالا میرود و ما بیرون میآییم. میگویم آقای سخی، تو را خدا پایت را بگذار روی گاز. ما از طالبان گریختیم. و بعد هر کدام صداهای حبسشده در دهانمان را رها میکنیم. ما آگاهانه و بدون داشتن مجوز خطر کرده بودیم و حالا سلامت بیرون آمده بودیم و زمری سخی با آخرین سرعت در جادههای آفتابگرفتهی پنجشیر میراند. ما میدانیم جایی در عمق کوهها و درههای زیبا، مقاومت هنوز زنده است و از جوانان برومند افغانستانی کسانی هستند که با روزها پیادهروی خود را به مخفیترین هستههای مقاومت میرسانند.
وقتی مجاهد خنديد | زهرا مشتاق | چاپ دوم ۱۴۰۲، شمیز، رقعی، ۲۱۶ صفحه، ۸۵۰۰۰ تومان، #باکتاب.
@agarpub
وقتی مجاهد خنديد | زهرا مشتاق | چاپ دوم ۱۴۰۲، شمیز، رقعی، ۲۱۶ صفحه، ۸۵۰۰۰ تومان، #باکتاب.
@agarpub