⛱ #قصه_و_عبرت
قصه ی واقعی از
زنی که برای خود در خانه دوربین نصب کرد !!
زنی که زندگی عادی خود را می گذراند
یکروز تصمیم گرفت کار جدیدی انجام دهد که زندگی روزمره اش را تغییر ببخشد ..کاری که قبلا کسی آنرا انجام نداده بود .
اوتصمیم گرفت در منزل خویش دوربین نصب کند تا بعد از نگاه کردن دوباره آن ببیندطرز کارو رفتارش در خانه چگونه است ...
و عجیبتر اینکه از دوستانش نیز خواست که در این کار او را کمک کنند فیلمهایش را ببینند و در مورد کارهایش نظر دهند !!
او این کار را در اتاقهای دیگر نیز انجام داد و درهمه اتاقهای خانه دوربین نصب کرد ..
دوستانش قبول کردند که نظاره گر کارهایش شوند .
وبا تطبیق اولین روز و اولین تجربه این زن تعریف کرد که :
احساس عجیبی به او دست داده بود که هرگز چنین حسی را تجربه نکرده بود ..
به مجرد اینکه احساس کرده بود تحت مراقبت و نظارت است در کارهایش تغییر ایجاد نمود او می ترسید و نگران بود از هر کاری که انجام می داد ...او می دانست که همه کارهایش مورد محاسبه و نظر قرار می گیرد بنابراین می ترسید کاری کند که دوستانش درباره آن بگویند این کار درست نبود ...
او می گوید :
.....با این نگرانیها من به فکر افتادم که عادی باشم و به دوربین اهمیت ندهم ..
اما ناگهان تلفن زنگ خورد و یکی از دوستانم بود که قبلا با او ساعتها صحبت می کردم و غیبت مردم را می کردیم اما اینبار نمی توانستم زیاد صحبت کنم ...
از ترس دوربین که مراقب من بود !!!
زود تلفن را گذاشتم ازترس اینکه خطا کنم در هر موردی ...
دقیقه ها و ساعتها گذشت ..و هر کاری می خواستم انجام دهم متوجه می شدم خطاهایی در آن ممکن است انجام دهم ..
فکر می کردم اینجا دوربین هست ...و دوربین مراقب من است ...و مردم بعدا مرا می بینند ..
کارهایم را بسرعت انجام می دادم و سریع برمی گشتم ...احساس خفقان و نبود اکسیژن می کردم !!
شروع کردم به جستجو دنبال کسی که امیدی به او باشد ...وبدون اراده برخاستم وبرای اولین بار بعد از سالها وضو گرفتم ...سالهای زیادی بدون نماز از من گذشته بود ..و دنیا مراسخت بخود مشغول کرده بود .
دربرابر خداوند سجده کردم و گریه کردم و بعد از آن به راحتی و آرامش رسیدم ..
آرامشی بسیار بزرگ ...که هیچ چیز با آن برابری نمی کند !!
از خودم تعجب کردم چقدر از پروردگارم دور شده بودم..چگونه به هر چیزی اجازه داده بودم که مرا از نماز باز دارد ؟!!
احساس کردم دیگر دوربین مرا نمی ترساند و از آن فرار نمی کنم ..
دیگر برایم مهم نیست چه کسی مراقب من است ..
و چه کسی بعدا به آن نگاه می کند ...از مردم نمی ترسم ..
از هیچ کس غیر از خداوند سبحان ..او مراقب من است و بزرگتر اینکه او از احوال من غافل نمی شود و خوابش نمی برد ..
اگر فرض کنیم که دوربینها همه کارهایمان را ضبط می کنند پس چه چیزی مرا از مردمی می ترساند که آنها هم مانند من هستند ..
بیاد بیاور که :
﴿لا تجعل الله اهون الناظرین الیک ..﴾
خداوند را کمترین ناظر بر خودت فرض نکن
بلند شدم و دوربینها را بستم ..نیازی به مراقبت مردم نداشتم ..زیرا دو ملک هر زمان کارهایم را می نویسند ..همه کارهایم را و همه گفته هایم را ...و الله آنچه در قلبم نیز می گذرد می داند ..
و اکنون صدایی از درونم را می شنوم که ندا می دهد :
چه دلنشین است با خدا بودن ..
اما این چه صداییست ؟!
این صدا را بارها شنیده ام ..
این صدای نفسم است ..
احسان این است :
« که خداوند را بگونه ای عبادت کنی که او را می بینی ، و اگر تو اورا نمی بینی بدانی که او تو را می بیند."
آری این است اخلاص که یکی ازشروط مقبولیت اعمال ماست👌
🍯عسل فروشی توحید🍯
🐝
@asal_foroshi_tohid🐝