چشمای سیاه من
این منظرهی غمگین
وقتی ریملم آروم
با گریه میاد پایین
هر کوچه یه بنبسته
هر پنجره، دیواره
این زندگی از زندون
میلههاشو کم داره
بیزاره ازم آیْنه
از این زن تکراری
از شاغلِ کدبانو!
از قرض و بدهکاری
سنگین شده چن وقته
این حلقه توو انگشتم
من رؤیاهامو وقتی
گفتم «بله»، میکشتم
گاهی تن غمگینش
میشینه روی تختم
از من که چشام خیسه
میپرسه که خوشبختم؟
میدونه خودش، واسهم
خوشبختی فقط حرفه
هرجوری که بشماریم
این عشق، نمیصرفه!
من، آدمک کوکی
رو صندلی میشینم
خیره به یه مانیتور
رؤیایی نمیبینم
هر روز همهی فکرم
توو پول و رقم بوده
توو چایی صبحونه
حل کردن غم بوده
خسته شدم از تکرار
از گریه با هر چیزی
از قسطای ماهانه
انتظارِ خونریزی
زندگیم یه مرکز توو
سرگیجهی پرگاره
من، لهشده توو مترو
اون، هر شبو شبکاره
گاهی تن غمگینش
میشینه روی تختم
از من که چشام خیسه
میپرسه که خوشبختم؟
میدونه خودش، واسهم
خوشبختی فقط حرفه
هرجوری که بشماریم
این عشق، نمیصرفه!
عاطفه اسدی
@atefeasadi2
این منظرهی غمگین
وقتی ریملم آروم
با گریه میاد پایین
هر کوچه یه بنبسته
هر پنجره، دیواره
این زندگی از زندون
میلههاشو کم داره
بیزاره ازم آیْنه
از این زن تکراری
از شاغلِ کدبانو!
از قرض و بدهکاری
سنگین شده چن وقته
این حلقه توو انگشتم
من رؤیاهامو وقتی
گفتم «بله»، میکشتم
گاهی تن غمگینش
میشینه روی تختم
از من که چشام خیسه
میپرسه که خوشبختم؟
میدونه خودش، واسهم
خوشبختی فقط حرفه
هرجوری که بشماریم
این عشق، نمیصرفه!
من، آدمک کوکی
رو صندلی میشینم
خیره به یه مانیتور
رؤیایی نمیبینم
هر روز همهی فکرم
توو پول و رقم بوده
توو چایی صبحونه
حل کردن غم بوده
خسته شدم از تکرار
از گریه با هر چیزی
از قسطای ماهانه
انتظارِ خونریزی
زندگیم یه مرکز توو
سرگیجهی پرگاره
من، لهشده توو مترو
اون، هر شبو شبکاره
گاهی تن غمگینش
میشینه روی تختم
از من که چشام خیسه
میپرسه که خوشبختم؟
میدونه خودش، واسهم
خوشبختی فقط حرفه
هرجوری که بشماریم
این عشق، نمیصرفه!
عاطفه اسدی
@atefeasadi2