✍🏼بیوگرافی #بانو_خدیجہ
💢قسمت سوم
💵 #تاجر_امین
✍🏼بیست و پنج سال از #زندگی محمدﷺ میگذشت که روزی ابو طالب به برادر زاده اش گفت : من مردی هستم که #مال و #دارایی ندارم و الان هم بر زمان بر ما #سخت گرفته و شنیده ام که خدیجه فلانی را در مقابل دو شتر ماده #اجیر کرده و البته ما راضی نیستیم که تو با آن مقدار برای او کار کنی اما آیا میخواهی در باره کار کردن تو با او حرف بزنم؟؟ محمد گفت: هر طور که شما دوست دارید...
▪️ابو طالب هم نزد خدیجه رفت و گفت: ای خدیجه می خواهی محمد هم برایت کار کند؟؟
👌🏼خدیجه گفت تقاضای شما حتی اگر برای شخص #منفور و #بیگانه باشد آن را میپذیرفتم چه جای اینکه برای #خویشاوند محبوب است!
🔹عمو پیش برادر زاده اش بازگشت و ماجرا را تعریف کرد و گفت : این روزی و رحمتی است که خداوند به تو بخشیده است.
📋در روایتی دیگر آمده که این خدیجه بود که به محمد پیشنهاد #تجارت با اموالش را داد چون که از #راستگویی و #امانتداری زیاد و #خوش_اخلاقی رسول خدا ﷺ بسیار شنیده بود .
🔸عنایت پروردگار بر #سعادت و #نیکبختی خدیجه قرار گرفته بود و در همان وقت ، یکی از کاروانهای قریش در آستانه سفر به شام بود... خدیجه به فکر یافتن تاجری برای سرپرستی و نظارت بر تجارت خودش افتاد ، در آن روز ها، اهالی #مکه همه از #فضایل و محمد بن عبد الله سخن میگفتند از امانتداری و وی و دور بودنش از محفل #لهو و $لعب محافلی که بسیاری از #جوانان قریشی هم سن و سال او در آن #غرق بودند، پس چرا او را به همراهی این قافله تجاری برنگزیند؟!
🔹اما محمد تا کنون #سابقه هیچ نوع کار تجاری برای خدیجه را نداشت؛ آیا درست است که خدیجه #ثروتش را به او بسپارد؟ ولی مردم از #ذکاوت و #صفات او بسیار سخن میگفتند ؛ پس چرا او را #دعوت نکند تا خود شخصا ببیند که #محمد چگونه آدمی است؟
✨خدیجه درایت و تیز هوشی ویژه ای داشت که این درایت او هیچ گاه در انتخاب یک #تاجر مناسب موجب #غفلت و #پشیمانی وی نشده بود ، خدیجه این فکر را نیکو دید و بلا فاصله دنبال محمد فرستاد...
💫👈🏼هنگامی که محمد نزد خدیجه آمد ، وی به #استقبال او رفت و سپس شروع به حرف زدن با او در مورد تجارت کرد؛ و در این #ملاقات ، با #جوانی بسیار #باهوش ، #نورانی، #پاک_سخن، #خوش_محضر و #لطیف روبرو شد.... که هنگامی سکوت می کرد سنگین و #باوقار بود و در حین صحبت کردن پرجذبه و #باشکوه و #شیرین سخن ؛ به طوری که دیگر اطمینان و یقین پیدا کرد و به محمد #پیشنهاد تجارت کردن برای او همراه #کاروان رهسپار #شام شود....
🔺ادامہ دارد.....
✍🏼تهیہ ڪننده: ام نیــــلا
💢قسمت سوم
💵 #تاجر_امین
✍🏼بیست و پنج سال از #زندگی محمدﷺ میگذشت که روزی ابو طالب به برادر زاده اش گفت : من مردی هستم که #مال و #دارایی ندارم و الان هم بر زمان بر ما #سخت گرفته و شنیده ام که خدیجه فلانی را در مقابل دو شتر ماده #اجیر کرده و البته ما راضی نیستیم که تو با آن مقدار برای او کار کنی اما آیا میخواهی در باره کار کردن تو با او حرف بزنم؟؟ محمد گفت: هر طور که شما دوست دارید...
▪️ابو طالب هم نزد خدیجه رفت و گفت: ای خدیجه می خواهی محمد هم برایت کار کند؟؟
👌🏼خدیجه گفت تقاضای شما حتی اگر برای شخص #منفور و #بیگانه باشد آن را میپذیرفتم چه جای اینکه برای #خویشاوند محبوب است!
🔹عمو پیش برادر زاده اش بازگشت و ماجرا را تعریف کرد و گفت : این روزی و رحمتی است که خداوند به تو بخشیده است.
📋در روایتی دیگر آمده که این خدیجه بود که به محمد پیشنهاد #تجارت با اموالش را داد چون که از #راستگویی و #امانتداری زیاد و #خوش_اخلاقی رسول خدا ﷺ بسیار شنیده بود .
🔸عنایت پروردگار بر #سعادت و #نیکبختی خدیجه قرار گرفته بود و در همان وقت ، یکی از کاروانهای قریش در آستانه سفر به شام بود... خدیجه به فکر یافتن تاجری برای سرپرستی و نظارت بر تجارت خودش افتاد ، در آن روز ها، اهالی #مکه همه از #فضایل و محمد بن عبد الله سخن میگفتند از امانتداری و وی و دور بودنش از محفل #لهو و $لعب محافلی که بسیاری از #جوانان قریشی هم سن و سال او در آن #غرق بودند، پس چرا او را به همراهی این قافله تجاری برنگزیند؟!
🔹اما محمد تا کنون #سابقه هیچ نوع کار تجاری برای خدیجه را نداشت؛ آیا درست است که خدیجه #ثروتش را به او بسپارد؟ ولی مردم از #ذکاوت و #صفات او بسیار سخن میگفتند ؛ پس چرا او را #دعوت نکند تا خود شخصا ببیند که #محمد چگونه آدمی است؟
✨خدیجه درایت و تیز هوشی ویژه ای داشت که این درایت او هیچ گاه در انتخاب یک #تاجر مناسب موجب #غفلت و #پشیمانی وی نشده بود ، خدیجه این فکر را نیکو دید و بلا فاصله دنبال محمد فرستاد...
💫👈🏼هنگامی که محمد نزد خدیجه آمد ، وی به #استقبال او رفت و سپس شروع به حرف زدن با او در مورد تجارت کرد؛ و در این #ملاقات ، با #جوانی بسیار #باهوش ، #نورانی، #پاک_سخن، #خوش_محضر و #لطیف روبرو شد.... که هنگامی سکوت می کرد سنگین و #باوقار بود و در حین صحبت کردن پرجذبه و #باشکوه و #شیرین سخن ؛ به طوری که دیگر اطمینان و یقین پیدا کرد و به محمد #پیشنهاد تجارت کردن برای او همراه #کاروان رهسپار #شام شود....
🔺ادامہ دارد.....
✍🏼تهیہ ڪننده: ام نیــــلا