#داستان_کوتاه
#بازخوانی_زندگی_وحشتآور_آقای_هدایت_جبرپور_در_تشییع_جنازهاش
#م_ر_ایدرم
#قسمت_یازدهم
حالا همین مسئولانی که اینجا آرام نشستهاند خودشان بیایند شهادت بدهند که بنده چقدر بهشان هشدار داده بودم که چه خطری همهمان را تهدید میکند. ولی سر تکان میدادند و در نهایت جواب میدادند که ایشان خدمتهای زیادی کرده و حالا که مریض شده باید صبر کرد. انشالله خوب خواهند شد و متلک میپراندند که شما که رفیقشان بودید چرا. حالا همهتان شنیدهاید که چه شد؟ خوب شدند؟ این آقایی که هنوز بعضیها به چشم یک شهید و یک قربانی نگاهش میکنند، بدتر از بدترین جانیان تاریخ رفتار کردند، که با همین پولهای حرامی که روی هم جمع کرده بودند مزدورانی بگیرند که یک عدهی زیادی را با خرافات شیطانیشان قربانی کنند. تلاشی وسیع درست مثل همان نردبانهایی که طاغوتها علم میکردند که بالا بروند تا خدا را نعوذبالله بکشند.»
«پس با همان تکههای میلگرد سیوشش میخواستند به جان صغیر و کبیر شهرمان بیافتند که به قول خودشان آزادمان کنند. یادتان نرود این ملعونی که شما قربانی یک توطئه سیاسی میبینیدش، در بین تیراندازی سنگین مزدورانش با ماموران انتظامی کشته شد، آن هم وقتی که میخواست با امکاناتش به دبیرستانی حمله کند تا به دانه دانهی طفلان معصوم ما با نیاتی پلید آسیب بزند و ناقصشان کند و افلیج و دگرگونشان بگرداند، که چه؟ که آزادشان کند! سرهای بچههای دستبستهی گروگانانش را تراشیده بود و جای مورد نظرش را هم برای سوراخ کردن به دقت علامت زده بود که الحمدلله به مقصود شومش نرسید و میانهی راه به کوشش نیروهای ویژه تلف شد. پس دیگر چه بحثی میماند؟ آیا میشود برای چنین فردی مقبره ساخت؟ فردا خود شما کنار چنین قاتلی در خاک آرام خواهید گرفت؟»
«ختم جلسه این قول که “خیر الامور اوسطها” از نظر بنده همان میله که بقایای قسمت نورانی و روشن شخصیت آقای جبرپور به آن چسبیده را در قبرستان خودمان دفن کنیم و حتا گرامیشان هم بداریم ولی این جنازهی بدکردار و بدبو را در یک بیابانی که لایقش باشد گمنامانه دفن کنیم که مبادا انگیزهی تحرکات خاصی شود. بگذاریم که ایشان سرمشقی باشد که چه طور یک حادثه میتواند به کلی ایمان کسی را از بین ببرد و درها را برای نفوذ ابلیس بگشاید.»
@balootica
ادامه دارد...
#بازخوانی_زندگی_وحشتآور_آقای_هدایت_جبرپور_در_تشییع_جنازهاش
#م_ر_ایدرم
#قسمت_یازدهم
حالا همین مسئولانی که اینجا آرام نشستهاند خودشان بیایند شهادت بدهند که بنده چقدر بهشان هشدار داده بودم که چه خطری همهمان را تهدید میکند. ولی سر تکان میدادند و در نهایت جواب میدادند که ایشان خدمتهای زیادی کرده و حالا که مریض شده باید صبر کرد. انشالله خوب خواهند شد و متلک میپراندند که شما که رفیقشان بودید چرا. حالا همهتان شنیدهاید که چه شد؟ خوب شدند؟ این آقایی که هنوز بعضیها به چشم یک شهید و یک قربانی نگاهش میکنند، بدتر از بدترین جانیان تاریخ رفتار کردند، که با همین پولهای حرامی که روی هم جمع کرده بودند مزدورانی بگیرند که یک عدهی زیادی را با خرافات شیطانیشان قربانی کنند. تلاشی وسیع درست مثل همان نردبانهایی که طاغوتها علم میکردند که بالا بروند تا خدا را نعوذبالله بکشند.»
«پس با همان تکههای میلگرد سیوشش میخواستند به جان صغیر و کبیر شهرمان بیافتند که به قول خودشان آزادمان کنند. یادتان نرود این ملعونی که شما قربانی یک توطئه سیاسی میبینیدش، در بین تیراندازی سنگین مزدورانش با ماموران انتظامی کشته شد، آن هم وقتی که میخواست با امکاناتش به دبیرستانی حمله کند تا به دانه دانهی طفلان معصوم ما با نیاتی پلید آسیب بزند و ناقصشان کند و افلیج و دگرگونشان بگرداند، که چه؟ که آزادشان کند! سرهای بچههای دستبستهی گروگانانش را تراشیده بود و جای مورد نظرش را هم برای سوراخ کردن به دقت علامت زده بود که الحمدلله به مقصود شومش نرسید و میانهی راه به کوشش نیروهای ویژه تلف شد. پس دیگر چه بحثی میماند؟ آیا میشود برای چنین فردی مقبره ساخت؟ فردا خود شما کنار چنین قاتلی در خاک آرام خواهید گرفت؟»
«ختم جلسه این قول که “خیر الامور اوسطها” از نظر بنده همان میله که بقایای قسمت نورانی و روشن شخصیت آقای جبرپور به آن چسبیده را در قبرستان خودمان دفن کنیم و حتا گرامیشان هم بداریم ولی این جنازهی بدکردار و بدبو را در یک بیابانی که لایقش باشد گمنامانه دفن کنیم که مبادا انگیزهی تحرکات خاصی شود. بگذاریم که ایشان سرمشقی باشد که چه طور یک حادثه میتواند به کلی ایمان کسی را از بین ببرد و درها را برای نفوذ ابلیس بگشاید.»
@balootica
ادامه دارد...