Forward from: سمعکی روی گوشِ آجرها...
از لحظه لحظه از تمام روزهای خوب!
از کوچهها و شادیِ تهرانِ قبل از تو
چیزی نمانده جز همین شبهای بی فردا!
دلتنگِ آن آزادیِ زندانِ قبل از تو
قبل از تو ایمانِ من از عشق و رسیدن بود
چیزی نماند از باور و ایمانِ قبل از تو
حالا پریشانی و این رگبارِ تنهایی
حالا من و دلتنگیِ بارانِ قبل از تو
تو آمدی با کولهباری از نبودنها
باید بگیرم خو، به این پایانِ قبل از تو...
⬛
آغوش امنی نیست جز آغوش تنهایی
آغوش معنا میشد از تردید، بعد از تو
قبل از تو "رؤیا" فصل خوبی از رسیدن بود
تو نیستی... رؤیا به من خندید بعد از تو
در«چشمهایت» خواب صبحِ زود رفتن بود
که چشمهام از خواب میترسید بعد از تو
در چشمهایت آفتاب و شب شنا میکرد
که چشم من نوری نمیفهمید بعد از تو
من روبهروی چشمهای تو "خودم" بودم
گُم میشوم، من میشوم تبعید بعد از تو...
#عباس_اصغرپور
#سمعکی_روی_گوش_آجرها
از کوچهها و شادیِ تهرانِ قبل از تو
چیزی نمانده جز همین شبهای بی فردا!
دلتنگِ آن آزادیِ زندانِ قبل از تو
قبل از تو ایمانِ من از عشق و رسیدن بود
چیزی نماند از باور و ایمانِ قبل از تو
حالا پریشانی و این رگبارِ تنهایی
حالا من و دلتنگیِ بارانِ قبل از تو
تو آمدی با کولهباری از نبودنها
باید بگیرم خو، به این پایانِ قبل از تو...
⬛
آغوش امنی نیست جز آغوش تنهایی
آغوش معنا میشد از تردید، بعد از تو
قبل از تو "رؤیا" فصل خوبی از رسیدن بود
تو نیستی... رؤیا به من خندید بعد از تو
در«چشمهایت» خواب صبحِ زود رفتن بود
که چشمهام از خواب میترسید بعد از تو
در چشمهایت آفتاب و شب شنا میکرد
که چشم من نوری نمیفهمید بعد از تو
من روبهروی چشمهای تو "خودم" بودم
گُم میشوم، من میشوم تبعید بعد از تو...
#عباس_اصغرپور
#سمعکی_روی_گوش_آجرها