یادداشت:
👁🗨 «نسیان» و دو سه چیز دیگر...
🔹 اخیراً گفتوگویی درگرفت در یکیدو گروه تخصصی و شبکۀ مجازی میان باستانشناسان دربارۀ آنچه این روزها در سازمان میراث فرهنگی بر باستانشناسی میگذرد. گفتوگو حول تشکیل کارگاهی بود که قرار است با موضوع «ژنتیک در حوزۀ میراث فرهنگی» به زودی در پژوهشکدۀ مرمت پژوهشگاه میراث فرهنگی برپا شود. برای برخی این پرسش مطرح شد که «پژوهشکدۀ حفاظت و مرمت آثار تاریخی-فرهنگی» چه صلاحیتی در برپایی چنین کارگاهی دارد و، افزون بر این، چرا پژوهشکدۀ باستانشناسی آنچنان منفعل است که نقش مؤثری در این زمینهها ایفاء نمیکند.
در اثناء این گفتوگو برخی از همکاران باستانشناس از این زاویه به موضوع نگریستهاند که اساساً چه کسی/کسانی متولی پرداختن به پژوهش دربارۀ گذشته هستند و آیا در این میانه حقی به جانب باستانشناسان هم هست یا نه. برخی با اشاره به موضوعِ این کارگاه تصریح کردهاند که «ژنتیک» یا هر دانش دیگری در این موقعیت قرار است به پرسشهای باستانشناختی پاسخ دهد و اشراف نداشتن به مسایل تخصصیِ باستانشناسی ایران نه تنها رهزن علم و آگاهی خواهد شد و موجب اتلاف وقت و هزینه، بلکه عواقب و پیامدهای خسارتباری نیز به همراه خواهد داشت. برخی هم پرسیدهاند که اصلاً «ژنتیک در حوزۀ میراث فرهنگی» چه معنایی دارد؟ و تعبیر فراخِ «میراث فرهنگی» ما را به کجا میبرد؟
🔹 این گفتوگوهایِ میان پژوهشگران بیتردید سودمند است، حتی اگر صدای آن به گوش اولیای امور و مدیران فاضل ما نرسد و نتیجهای آنی به بار نیاورد. در عین حال، از این نکته نیز نباید غافل شد که تصمیمگیریها در سازمانهایی نظیر میراث فرهنگی الزاماً بر مبنای بحثهای کارشناسانه شکل نمیگیرد (منظورمان کارگاه مذکور نیست)؛ گاه صرفاً اجرای وظیفهایست اداری، و گاه برنامهایست بر مدار سلیقه و نظر فلان و بهمان مدیر. با این حال، به هر علتی که باشد، کمتر دیدهایم نقد و نظرها برای اولیای امور مهم باشد. بعلاوه، کمتر پیش آمده که ببینیم مثلاً فلان کارگاه برای پاسخ به فلان پرسشهاست و بر این اساس برنامهای پیشینی در دست بوده که فلان اهدافِ معین در چارچوب آن محقق شوند. در عوض، انبوهی طرح و برنامه به موازات هم اجرا میشود که کموبیش مورد ارزیابی و نقد و نظر نیز قرار نمیگیرند، و نقدی هم اگر صورت گیرد یا منتقد به سزای عملش خواهد رسید و دهها برچسب خواهد خورد، یا حرف اصلی در میان برداشتهای ناصواب گم میشود.
🔹گواه این سخن وضعیت کنونی باستانشناسی کشور است؛ یکدهه پیش یکی از رؤسای فقید پژوهشکده باستانشناسی گفت: «اين كشور يك پژوهشكدۀ باستان شناختي و يك مركز تحقيقات باستان شناسياي ميخواهد با حجمي معادل 10 تا 20 برابر حجم فعلي و دست کم 20 برابر متخصصان موجود نياز به متخصصان و باستانشناس دارد و در كنار اين موضوعات نيز 50 برابر امكانات فعلي را هم ميطلبد.»
در این فاصله نه تنها چنین چشماندازی برای باستانشناسی کشور ترسیم نشده بلکه نشانههایی وجود دارد که میتوان گفت باستانشناسی به شیوهای نظاممند تضعیف شده است. نه تنها بخش قابل توجهی از بودجۀ طرحهای عمرانی (نظیر سدسازی) که مختص انجام پژوهشها و کاوشهای نجاتبخشی است مصادره به مطلوب شده و به مصرف اموری غیر از اینها رسیده، بلکه کسانی در عالیترین سطوح سازمان میراث فرهنگی آشکارا سعی در هرچه محدودتر کردن فعالیتهای باستانشناسی داشتهاند (که نامۀ معروف معاون میراث فرهنگی نمونهای از آن تلاشها بود).
🔹 به نظر میرسد پس از موجی که چهار دهه پیش با وقوع انقلاب و به دنبال سوءتفاهمی که در همسانانگاریِ باستانشناسی با ایدئولوژی سیاسی رژیم گذشته رخ داد و میرفت تا رشتۀ باستانشناسی را حتی از دانشگاه بزداید و به محاق ببرد، اکنون باستانشناسی ایران گرفتار موج و جریان دیگریست. جریان اخیری که منجر به تضعیف باستانشناسی شده -و البته برآمده از همان موج اول است- سیطرۀ «مهندسانی از هر سنخ» بر ارکان میراث فرهنگی کشور است که در این چند دهه استمرار داشته و زمینۀ تخصصزدایی و سیاستزدگیِ تشکیلات میراث فرهنگی را شدت بخشیده است. پیامد این جریان، از یک سو تنزّل جایگاه واقعی میراث فرهنگی و، از سوی دیگر، عوامانه کردن و به ابتذال کشاندن زمینههای تخصصی بوده است. زمینههایی از مسایل میراث فرهنگی که آشکارا تخصصی و علمیاند و نه «فرهنگی» (به آن معنایی که مدیران ما افاده میکنند)، عملاً به محاق رفته است.
[ادامۀ متن👇]
👁🗨 «نسیان» و دو سه چیز دیگر...
🔹 اخیراً گفتوگویی درگرفت در یکیدو گروه تخصصی و شبکۀ مجازی میان باستانشناسان دربارۀ آنچه این روزها در سازمان میراث فرهنگی بر باستانشناسی میگذرد. گفتوگو حول تشکیل کارگاهی بود که قرار است با موضوع «ژنتیک در حوزۀ میراث فرهنگی» به زودی در پژوهشکدۀ مرمت پژوهشگاه میراث فرهنگی برپا شود. برای برخی این پرسش مطرح شد که «پژوهشکدۀ حفاظت و مرمت آثار تاریخی-فرهنگی» چه صلاحیتی در برپایی چنین کارگاهی دارد و، افزون بر این، چرا پژوهشکدۀ باستانشناسی آنچنان منفعل است که نقش مؤثری در این زمینهها ایفاء نمیکند.
در اثناء این گفتوگو برخی از همکاران باستانشناس از این زاویه به موضوع نگریستهاند که اساساً چه کسی/کسانی متولی پرداختن به پژوهش دربارۀ گذشته هستند و آیا در این میانه حقی به جانب باستانشناسان هم هست یا نه. برخی با اشاره به موضوعِ این کارگاه تصریح کردهاند که «ژنتیک» یا هر دانش دیگری در این موقعیت قرار است به پرسشهای باستانشناختی پاسخ دهد و اشراف نداشتن به مسایل تخصصیِ باستانشناسی ایران نه تنها رهزن علم و آگاهی خواهد شد و موجب اتلاف وقت و هزینه، بلکه عواقب و پیامدهای خسارتباری نیز به همراه خواهد داشت. برخی هم پرسیدهاند که اصلاً «ژنتیک در حوزۀ میراث فرهنگی» چه معنایی دارد؟ و تعبیر فراخِ «میراث فرهنگی» ما را به کجا میبرد؟
🔹 این گفتوگوهایِ میان پژوهشگران بیتردید سودمند است، حتی اگر صدای آن به گوش اولیای امور و مدیران فاضل ما نرسد و نتیجهای آنی به بار نیاورد. در عین حال، از این نکته نیز نباید غافل شد که تصمیمگیریها در سازمانهایی نظیر میراث فرهنگی الزاماً بر مبنای بحثهای کارشناسانه شکل نمیگیرد (منظورمان کارگاه مذکور نیست)؛ گاه صرفاً اجرای وظیفهایست اداری، و گاه برنامهایست بر مدار سلیقه و نظر فلان و بهمان مدیر. با این حال، به هر علتی که باشد، کمتر دیدهایم نقد و نظرها برای اولیای امور مهم باشد. بعلاوه، کمتر پیش آمده که ببینیم مثلاً فلان کارگاه برای پاسخ به فلان پرسشهاست و بر این اساس برنامهای پیشینی در دست بوده که فلان اهدافِ معین در چارچوب آن محقق شوند. در عوض، انبوهی طرح و برنامه به موازات هم اجرا میشود که کموبیش مورد ارزیابی و نقد و نظر نیز قرار نمیگیرند، و نقدی هم اگر صورت گیرد یا منتقد به سزای عملش خواهد رسید و دهها برچسب خواهد خورد، یا حرف اصلی در میان برداشتهای ناصواب گم میشود.
🔹گواه این سخن وضعیت کنونی باستانشناسی کشور است؛ یکدهه پیش یکی از رؤسای فقید پژوهشکده باستانشناسی گفت: «اين كشور يك پژوهشكدۀ باستان شناختي و يك مركز تحقيقات باستان شناسياي ميخواهد با حجمي معادل 10 تا 20 برابر حجم فعلي و دست کم 20 برابر متخصصان موجود نياز به متخصصان و باستانشناس دارد و در كنار اين موضوعات نيز 50 برابر امكانات فعلي را هم ميطلبد.»
در این فاصله نه تنها چنین چشماندازی برای باستانشناسی کشور ترسیم نشده بلکه نشانههایی وجود دارد که میتوان گفت باستانشناسی به شیوهای نظاممند تضعیف شده است. نه تنها بخش قابل توجهی از بودجۀ طرحهای عمرانی (نظیر سدسازی) که مختص انجام پژوهشها و کاوشهای نجاتبخشی است مصادره به مطلوب شده و به مصرف اموری غیر از اینها رسیده، بلکه کسانی در عالیترین سطوح سازمان میراث فرهنگی آشکارا سعی در هرچه محدودتر کردن فعالیتهای باستانشناسی داشتهاند (که نامۀ معروف معاون میراث فرهنگی نمونهای از آن تلاشها بود).
🔹 به نظر میرسد پس از موجی که چهار دهه پیش با وقوع انقلاب و به دنبال سوءتفاهمی که در همسانانگاریِ باستانشناسی با ایدئولوژی سیاسی رژیم گذشته رخ داد و میرفت تا رشتۀ باستانشناسی را حتی از دانشگاه بزداید و به محاق ببرد، اکنون باستانشناسی ایران گرفتار موج و جریان دیگریست. جریان اخیری که منجر به تضعیف باستانشناسی شده -و البته برآمده از همان موج اول است- سیطرۀ «مهندسانی از هر سنخ» بر ارکان میراث فرهنگی کشور است که در این چند دهه استمرار داشته و زمینۀ تخصصزدایی و سیاستزدگیِ تشکیلات میراث فرهنگی را شدت بخشیده است. پیامد این جریان، از یک سو تنزّل جایگاه واقعی میراث فرهنگی و، از سوی دیگر، عوامانه کردن و به ابتذال کشاندن زمینههای تخصصی بوده است. زمینههایی از مسایل میراث فرهنگی که آشکارا تخصصی و علمیاند و نه «فرهنگی» (به آن معنایی که مدیران ما افاده میکنند)، عملاً به محاق رفته است.
[ادامۀ متن👇]