#بازیی #عشق
#پارت7
+شیما
رفتیم پاین وتو حال نشستیم که تا مامان رمینا بیاد همچنان نشه بودیم که یهو مامان رمبینا اومد وا ماهم بلند شدیم
-کجایی مادرمن به ما میگید بیا بعد خودت تازه الان میایی
؛اوه اوه وایستا ببینم دخترهام چه نازشدن
-ناز بودیم😂
+من اعتماد به نفس تورو داشتم هاا با چنگال به امریکا حمله میکردم😂
-همین که هست😝
+دختر بزرگی شدی زبونتو بنداز تو
-نمیخوام😝
؛اه وا بچه هاا دیگر شد بی خیال شدید😂😂
باهم گفتیم چشم و پشت سره خاله به بیرون رفتیم وخاله دررو پشت سرش بست وبا هم سوار ماشین شدم
-میگم هاا مامان بابا نمیاد
؛امشب جمع جمع دخترونست پسر ها رفتن جایی دیگی واسه خودشون
وزد زیر خنده با خنده مامان رمینا منم رفتم نزدیک رمینا وتوگوشش گفتم:
+رمینا نکنه میخواد شوهرت بده؟
-برو بابا حتما مامان تو میخواد شوهرت بده
+من صد نفررو شوهر میدم کسی نمی تونه شوهرم بده😂😂پس در نتیجه تو رو میخوان بدن
-برو بابا
؛چیه خلوت گرفتید پچ پچ میکنید؟پاشید رسیدیم پیاده شدید
با تموم شدن حرفش همه با هم پیاده شدیم خاله تو یه رستوران نگهرداشته بود به ماگفت:
؛شما برید تا من بیام
+باشه خاله
دست رمینا رو گرفتم رفتیم تورستوران هیچی دیگه مشیه امد پشیمون
!سلام خوش اومدید
+سلام مرسی ببخشید میشه میزمارو بگید کجاست
!وایستیدنگاه کنم خانمه؟
-شیرازی
!امم سمت چپ میز چهارمی
+مرسی
!خواهش میکنم خوش بگذره
وما رفتیم سمت همون میزی که خانمه گفته بود منو رمینا مثل همیشه کنار هم نشستیدم منتظر موندیم که خاله این ها بیان همین طوری که نشسته بودیم ومنتظر خاله اینا بودیم یهو گوشی رمینا زنگ خورد
-جانم مامان کجای چی شدی
؛…………
-اووف چراا اخه
؛…………
-باشه حالا کاریه که شده اشکالی نداره
وقطع کرد منم واراورنگاهش کردم اونم همین طوری نگاه میکرد دیدم حرفی نمیزنه یهو داد زدم
+ده بنال
-چی
+واای سرسام میگم ننت چی گفت
-اها هیچی گفت که مامانت بهش زنگ زده که تو بیا پیش من . من امشب حالا حوصله بیرون رو ندارم اونا بزار واسه خودشون خوش بگذرونم
+مثلا مامانت مارو چرا نبرد
-من چه بدونم بی خیال بابا خوش بگذرون
-خب چی سفارش بدیم ؟
+امم قرمه سبزی😍😂
-امم بد نیست هاا باشه همون
😳😳+
-چیه؟خو
+هیچی😐
-ببخشید یه لخطه
…جانم بفرماید چی میخواسید؟
-دو پرس قرمه سبزی لطفا…
…چشم چیز دیگه نمیخوای
-نه ممنونم
وگارسونه رفت وبعد از چند لحظه با مختلفات اومدن وشروع به چیدن میز شد هیچی دیگه همچنان داشتیم عذایی خودمون رو می خوردیم که چشمم یهو خورد به میز رو که یهو غذا پرید تو گلوم
#ادامه #داره
#پارت7
+شیما
رفتیم پاین وتو حال نشستیم که تا مامان رمینا بیاد همچنان نشه بودیم که یهو مامان رمبینا اومد وا ماهم بلند شدیم
-کجایی مادرمن به ما میگید بیا بعد خودت تازه الان میایی
؛اوه اوه وایستا ببینم دخترهام چه نازشدن
-ناز بودیم😂
+من اعتماد به نفس تورو داشتم هاا با چنگال به امریکا حمله میکردم😂
-همین که هست😝
+دختر بزرگی شدی زبونتو بنداز تو
-نمیخوام😝
؛اه وا بچه هاا دیگر شد بی خیال شدید😂😂
باهم گفتیم چشم و پشت سره خاله به بیرون رفتیم وخاله دررو پشت سرش بست وبا هم سوار ماشین شدم
-میگم هاا مامان بابا نمیاد
؛امشب جمع جمع دخترونست پسر ها رفتن جایی دیگی واسه خودشون
وزد زیر خنده با خنده مامان رمینا منم رفتم نزدیک رمینا وتوگوشش گفتم:
+رمینا نکنه میخواد شوهرت بده؟
-برو بابا حتما مامان تو میخواد شوهرت بده
+من صد نفررو شوهر میدم کسی نمی تونه شوهرم بده😂😂پس در نتیجه تو رو میخوان بدن
-برو بابا
؛چیه خلوت گرفتید پچ پچ میکنید؟پاشید رسیدیم پیاده شدید
با تموم شدن حرفش همه با هم پیاده شدیم خاله تو یه رستوران نگهرداشته بود به ماگفت:
؛شما برید تا من بیام
+باشه خاله
دست رمینا رو گرفتم رفتیم تورستوران هیچی دیگه مشیه امد پشیمون
!سلام خوش اومدید
+سلام مرسی ببخشید میشه میزمارو بگید کجاست
!وایستیدنگاه کنم خانمه؟
-شیرازی
!امم سمت چپ میز چهارمی
+مرسی
!خواهش میکنم خوش بگذره
وما رفتیم سمت همون میزی که خانمه گفته بود منو رمینا مثل همیشه کنار هم نشستیدم منتظر موندیم که خاله این ها بیان همین طوری که نشسته بودیم ومنتظر خاله اینا بودیم یهو گوشی رمینا زنگ خورد
-جانم مامان کجای چی شدی
؛…………
-اووف چراا اخه
؛…………
-باشه حالا کاریه که شده اشکالی نداره
وقطع کرد منم واراورنگاهش کردم اونم همین طوری نگاه میکرد دیدم حرفی نمیزنه یهو داد زدم
+ده بنال
-چی
+واای سرسام میگم ننت چی گفت
-اها هیچی گفت که مامانت بهش زنگ زده که تو بیا پیش من . من امشب حالا حوصله بیرون رو ندارم اونا بزار واسه خودشون خوش بگذرونم
+مثلا مامانت مارو چرا نبرد
-من چه بدونم بی خیال بابا خوش بگذرون
-خب چی سفارش بدیم ؟
+امم قرمه سبزی😍😂
-امم بد نیست هاا باشه همون
😳😳+
-چیه؟خو
+هیچی😐
-ببخشید یه لخطه
…جانم بفرماید چی میخواسید؟
-دو پرس قرمه سبزی لطفا…
…چشم چیز دیگه نمیخوای
-نه ممنونم
وگارسونه رفت وبعد از چند لحظه با مختلفات اومدن وشروع به چیدن میز شد هیچی دیگه همچنان داشتیم عذایی خودمون رو می خوردیم که چشمم یهو خورد به میز رو که یهو غذا پرید تو گلوم
#ادامه #داره