💟 #خداببخشه
🔅 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. میخواستم حرفهای دلم را به او بزنم، کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد و نتوانستم چیزی بگویم. مجید به طرفم آمد. کنارم نشست و گفت: "میدونم از دستم ناراحتی. الآن مسجد بودم. بعد از نماز، زیارت عاشورا خوندم و توی سجدهی آخرش، از خدا خواستم به خاطر این که باهات بد حرف زدم منو ببخشه!"
⭕️ #همسرداری
📝 روای: همسر شهید مجید کاشفی
📚 #بهرنگصبح، ص ۳۰
🌸شادی روح شهدا صلوات🌸
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
@berangesobh_96
🔅 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. میخواستم حرفهای دلم را به او بزنم، کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد و نتوانستم چیزی بگویم. مجید به طرفم آمد. کنارم نشست و گفت: "میدونم از دستم ناراحتی. الآن مسجد بودم. بعد از نماز، زیارت عاشورا خوندم و توی سجدهی آخرش، از خدا خواستم به خاطر این که باهات بد حرف زدم منو ببخشه!"
⭕️ #همسرداری
📝 روای: همسر شهید مجید کاشفی
📚 #بهرنگصبح، ص ۳۰
🌸شادی روح شهدا صلوات🌸
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
@berangesobh_96