نگران #تهیونگ بودم.دیده بودم رئیس خیلی تو نخش بود..سرعت خودم و زیاد کردم تا به اتاق کنفرانس برسم ک یهو کشیده شدم به سمتی..♨️
وقتی نگاه کردم بازم..اون بود!!خواستم به راهم ادامه بدم ک #کرواتم و گرفت و کشید..⛓
#خشمم و کنترل کردم :#رئیس میشه اجازه بدین ک برم؟؟کاری برام پیش اومده!!
بهم #نزدیک شد:خیلی عجله داری #جکسون !!بدون اینک #نگاهم و ازش بگیرم خیره شدم تو چشماش..یهو من و #چسبوند ب دیوار و #لباش گذاشت روی #لبام⛔️♨️
انقدر خشن من و #میبوسید ک مزه ی شور #خون و تو دهنم احساس کردم..چند مرتبه #هلش دادم ولی اون کنار نمیرفت؛ناگهان صدای فرشته ی نجاتم و شنیدم:🔱
اینجا چه خبره؟؟!!
#بم_بم همونطور ک #نفس نفس میزد ازم جدا شد..با حاله #خراب بهش نگاه کردم..ناخداگاه لبخندی روی لبام نقش بست و #زمزمه کردم:
#جینیونگ🤍🏹
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
[رده سنی20+📵]
♤ #سوپر & #فول_اسمات💦 ♤
#دردسرسازان اداره💦📵
(اولین و معروف ترین فیکشن با محبوب ترین های #bts و #got7 📣)
#دستمال_کنارت_باشه💦😹📵
وقتی نگاه کردم بازم..اون بود!!خواستم به راهم ادامه بدم ک #کرواتم و گرفت و کشید..⛓
#خشمم و کنترل کردم :#رئیس میشه اجازه بدین ک برم؟؟کاری برام پیش اومده!!
بهم #نزدیک شد:خیلی عجله داری #جکسون !!بدون اینک #نگاهم و ازش بگیرم خیره شدم تو چشماش..یهو من و #چسبوند ب دیوار و #لباش گذاشت روی #لبام⛔️♨️
انقدر خشن من و #میبوسید ک مزه ی شور #خون و تو دهنم احساس کردم..چند مرتبه #هلش دادم ولی اون کنار نمیرفت؛ناگهان صدای فرشته ی نجاتم و شنیدم:🔱
اینجا چه خبره؟؟!!
#بم_بم همونطور ک #نفس نفس میزد ازم جدا شد..با حاله #خراب بهش نگاه کردم..ناخداگاه لبخندی روی لبام نقش بست و #زمزمه کردم:
#جینیونگ🤍🏹
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
[رده سنی20+📵]
♤ #سوپر & #فول_اسمات💦 ♤
#دردسرسازان اداره💦📵
(اولین و معروف ترین فیکشن با محبوب ترین های #bts و #got7 📣)
#دستمال_کنارت_باشه💦😹📵