کنفرانس ایرانویچ


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


انجمن وابسته به کانال
@anjoman_tarikhe_iranvich
ارتباط با مدیر انجمن
@papak8

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


🟡🟢🟣🔴🟠⚪️🔵🟡

🍷به دانش بود نیک فرجام تو🍷

🍷به مینو دهد چرخ آرام تو 🍷

#فردوسی_سترگ


#آگهی📣📢📣📢📣

فراوان درود بر دوستان و همراهان جان.
گاهتان پرمهر💟

♦️بااتحادیه وابسته به کانالهای ما اشنا شوید و به مهر با اشتراک گزاری پشتیبانی و حمایت نمایید.
💎💎

💎انجمن پژوهشی تاریخ ایرانویچ و آموزگار راستین اشوزرتشت🌹

https://t.me/joinchat/Jjm4xlM0k48sfxDaDc5LTQ

♦️#کنفرانس_ایرانویچ:

درگاهی از بهترین آموزه های تاریخی و حماسی ایران باستان

🆔 @conference_iranvich


🔶 #اطلاعات_عمومی:
مجموعه ای از بهترین دانستنیهای علمی و پزشکی
🆔 @etelat_omumi
💥💥💥💥💥💥💥

♦️ #دانش_درایران_باستان:
مجموعه ای از فرزانگان ایران باستان
و خدمات ایرانیان به جهان بشری

🆔 @danesh_iran_bastan📜

♦️ #در_وگوهرپارسی:
درگاهی سرشار از ضرب المثلها و پندهای کهن پارسی
🆔
@dorgoharparsi

🔶 #پرسش_وپاسخ_انجمن:

مجموعه ای از روشنگریهای خردمندانه دین زرتشت و تاریخ

🆔
@porsesh_pasokh_iranvich🔥

#مهرحضورتان_راارج_مینهیم🙏


🌹⁦☘️⁩🌿





🔥پیشکش به روان تمامی سوشیانت‌های فرهنگ و تاریخ ایران زرتشتها،کوروشها،فردوسی ها،بابکها،پورداودها..

🔥جاوید باد ایران در سایه سار همبستگی همه اقوام ایران زمین این کهن دیار اهواریی خرد و اندیشه نگهدارتان


🔥@conference_iranvich🔥

🔥@anjoman_tarikhe_iranvich🔥


ابتدای کنفرانس شاهنامه فریدون


✳️🍁❇️
15


☘️پس تو كه پسر بزرگتر هستى،
نامت سلم باشد كه تندرست از چنگ نهنگ بيرون آمدى و در گريز، درنگى نكردى و براستى دلاورى كه از پيل و شير نيانديشد، بايد او را
بجاى دلير، ديوانه خوانْد . اما پسر ميانه را كه از همان آغاز دليرى كرد بايد تور ناميد كه همچون شير دليرى بود كه پيل نيز نتوانست او را به
زير آورد . و پسر كوچكتر كه هم خردمند و هم جنگى، هم با شتاب و هم با درنگ است و هوشيارانه راه ميانه را برگزيد، ايرج نامش باد كه
سزاوار اوست.



☘️ اكنون زمان آن شد تا نام اين پرى چهرگان تازى را بگذارم. پس فريدون، زن سلم را آرزو، زن تور را ماه آزاده خوى و زن ايرج
را سهى ناميد. آنگاه خواست تا اختر ايشان را ببيند و از آينده ايشان آگاه گردد. پس در آنچه كه اختر شناسان از آينده سلم و تور و ايرج بديده
و بنوشته بودند، نگريست. اختر سلم، نشان از برجيس و كمان داشت. اختر تور، شير بود. اما اختر ايرج، خرچنگ بود كه نشان از آشوب و جنگ
بود. فريدون چون آن بديد، اندوهگين گشت و آهى كشيد، كه سپهر را به ايرج برآشفته و ناسازگار ديد.

🆔@conference_iranvich🌺

🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🌺


🌿🍁🌿
14



✳️آنگاه در نمود راستين خود يعنى بسان پدر ايشان، چنانكه سزاوار بود با كوس و پيلان مست و با گرز گاوسار در دست و بزرگان لشگر در
پشت سر به پيشواز پسرانش شتافت. پسران كه چنين ديدند پياده گشتند و بر خاك بوسه دادند. فريدون دست ايشان را بگرفت و به اندازه
بنواختشان. چون به كاخ رسيدند، فريدون به گوشهاى رفت و خداى را سپاس بسيار گفت كه هر چه از نيك و بد روزگار ديد، ازو بود.



✳️آنگاه سه پسر خود را بخواند و بر تخت نشاند و ايشان را گفت: آن اژدهاى دژم كه مىخواست گيتى را با دم خود بسوزاند، من بودم كه مىخواستم شما
را بيازمايم و چون آزمودم، شاد گشتم، اكنون گاه آن فرا رسيد كه چنانكه بايسته است، بر شمايان، نامى نهم.

🆔@conference_iranvich🌺

🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🌺


✳️🔥✳️
13



🌺آزمودن فريدون پسران خود را :


🌺چون فريدون از بازگشت پسرانش آگه شد خواست تا از دل ايشان آگه شود و ايشان را بيازمايد. پس او كه جادو مىدانست، بسان يك
اژدها كه شير هم ياراى رهايى از چنگ او را نداشت، جوشان و خروشان، آنسان كه از دهانش آتش بيرون مىآمد به سر راه پسران شتافت و
برابر پسر بزرگترش ايستاد. پسر بزرگتر كه او را ديد گفت: مرد خردمند با اژدها در نمىآويزد.



🌺اين بگفت و به شتاب ازو بگريخت. آنگاه فريدون
در همان نمود اژدها به سوى برادر ميانه رفت. پسر ميانه چون او را بديد، كمان را به زه كرد و گفت: اگر بايد جنگيد، چه ميان شير دمنده و
مرد جنگى؟ در همان هنگام پسر كوچكتر به نزد ايشان رسيد و چون اژدها را بديد، برخروشيد و به او گفت: از پيش ما برو، كه تو همچون
نهنگى هستى كه نبايد در راه شيران رود. اينك اگر نام شاه آفريدون به گوش تو رسيده است، هرگز بدين سان مكوش، چه ما هر سه پسراناوييم و هر سه جنگاور. پس يا به راه ديگرى شو، يا اين كه به جنگت مىشتابم. چون فريدون فرّخ ، سخنان و هنرهاى ايشان بشنيد و بديد، ناپديد گشت.


🆔@conference_iranvich🌺


🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🌺


🌼🌺🌼
12



🌼ليكن با شگفتى بسيار آن سه را بديد كه چون ماه نو بر تخت نشستهاند.ديگر براى شاه يمن چارهاى نماند. پس بزمى بياراست و بزرگان را فرا خواند و در گنجهاى كهن را بگشود و آن سه دخترش را با آن
گنجها بياورد و به پسران فريدون سپرد. آنگاه از سرِ كينهاى كه به دل گرفته بود گفت: اين بد از فريدون به من نرسيد، از خودم بود كه بجاى
پسر، مرا دختر آمد، چه، كسى كه او را دختر باشد، بدبخت است.



🌼 آنگاه در پيش همه موبدان گفت: بدانيد كه اين سه دختر را كه همچون
ديدگان من هستند به آيين خود، به ايشان سپردم تا ايشان نيز اين سه را چون ديدگان و جان خود بدانند. آنگاه خروشيد و ساختگى و رخت
پيوگان را كه كجاوههاى بسيار پر از گوهر و خواسته بود- ببست و بر پشت شتران گذارد و سايبان بر ايشان نهاد. و بدين سان دختران سرو با
همسران و همراهانشان به سوى فريدون روى نهادند.

🆔@conference_iranvich🌺


🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🌺


🌺🌻🌺
11



⁦☘️⁩افسونگرى آزمودن سرو بر پسران فريدون:



☘️پس آنگاه سرو- شاه يمن- بزم ميگسارىاى بر پا كرد و سه پسران فريدون را كه اينك داماد او گشته بودند، مى بسيار خورانيد. آنگاه
چون هنگام خواب فرا رسيد، بفرمود تا خوابگاه ايشان را در باغ، زير درختان گل افشان بساختند. و چون آن سه در آنجاى به خواب رفتند، سرو
كه افسونگر بزرگى بود بيامد و سرما و بادى از راه جادو پديد آورد و چنان كرد تا آن سرما و باد سخت بر آن سه پسر بتازد و ايشان را شبانه در
همان باغ و زير آن درختان نابود سازد.



☘️ و چنان شد كه از بسيارىِ آن سرما و باد، باغ و دشت خشك گشت، چنانكه حتى زاغى نيز نتوانست در
آن پريدن گيرد. ليكن آن سه پسر فريدونِ افسونگشاى با بكار بستن آنچه كه پدرشان براى گشودن بند جادو بديشان آموخته بود، از آن
سرماى سخت بجستند و سرما هيچ در ايشان كار نكرد. چون روز فرا رسيد شاه يمن به سوى باغ رهسپار گشت با اين انديشه كه سه دامادش
را آنسان بيابد كه رخسارشان از سرما لاژوردين گشته و يخزده و مرده باشند و پس آنگاه سه دخترش باز هم براى او يادگار مانده باشند


🆔@conference_iranvich🌺

🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🌺


⁦☘️⁩🍂⁦☘️⁩
10

🍃رفتن پسران فريدون نزد شاه يمن: 🍃


🌄بارى سه پسر فريدون با موبدان و لشگريان و بزرگان و با آراستگى بسيار به سوى يمن شتافتند. سرو- شاه يمن- چون از آمدن ايشان
آگه شد، لشگرى چون پر تذرو بياراست و به پيشواز ايشان فرستاد. مردان و زنان بسيارى نيز در يمن از خانههاشان بيرون آمده، گوهر و دينار و
لركيماس بر سپاه، و بر يال اسپان، مشك و مى بريختند. كاخ شاه يمن را نيز چون بهشت بياراسته بودند و بر زمين آن سيم و زر بسيارى
ريخته و آن را با ديباى رومى آراسته بودند.



🌄پس شاه يمن، پسران فريدون را در آن كاخ فرود آورد و يك شب بدين سان بگذشت. چون روز فرا
رسيد، شاه يمن، سه دخترش را- كه همچون ماه تابان بودند- همچنانكه فريدون گفته بود، از شبستان بيرون آورد و بر همان سان كه او گفته
بود، ايشان را بياورد و برنشاند و از سه پسر فريدون خواست تا او را گويد كه كداميك از ايشان، بزرگتر، كدام ميانين و كدام كوچكتر است. سه
پسران فريدون نيز همچنانكه فريدون ايشان را آموخته بود، به شاه يمن پاسخ دادند. شاه يمن چون پاسخ درست ايشان را بديد، در شگفتى شد
و او را ديگر راهى نمانْد جز آنكه دختران را به ايشان دهد.

‏🆔@conference_iranvich🌼

‏🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🌼




🌼🌺🌼
9


🌼پس آگاه باشيد كه وى در روز نخست بزمى بسازد و شما را پيش خوانَد و آن سه دخترش را كه هر يك
چون باغ بهارى، پر از بوى خوش و رنگ و نگارند، بخوانَد ، پس دختر كوچكتر پيشاپيش آنها، دختر ميانين از پس دختر كوچكتر و دختر
بزرگتر نيز از پس ميانين خواهند آمد. دختر كوچكتر را كنار بزرگترينِ شما، دختر بزرگتر را كنار كوچكترينِ شما و دختر ميانه را نزد برادر ميانه شما جاى دهد.



🌼 آنگاه شاه يمن از شما بپرسد كه بگوييد از آن سه دختر، كدام بزرگتر، كدام ميانه و كدام كوچكتر است. پس شما را بايد
كه به او گوييد آنكه بالاتر نشسته است، دختر بزرگتر است، آنكه در ميان جاى دارد، دختر ميانه است و آنكه در كنار او جاى دارد، دختر
كوچكتر است. پس آن سه پسر، اين سخنان را به ياد سپرده و پر از دانش و افسون از نزد پدر، به سوى شاه يمن روى نهادند.


🆔@conference_iranvich🔥


🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🔥


❇️🌺❇️
8



🌺پس فريدون، سه فرزند خود را نزد
خويش خواند و به ايشان گفت: اين شهريار يمن را تنها سه دختر است و او را پسرى نيامده است، از اين رو اين دختران در نزدش سخت
ارجمندند. من اين دختران را از براى شما، از پدرشان خواستگارى كردم و هر آنچه بايسته بود، بگفتم.



🌺اكنون شمايان بايد كه نزد او شويد و در
برابر او بسيار هوشمندى و چرب زبانى بكار بريد و هر چه را كه از شما پرسد، به درستى پاسخ گوييد و بدانيد كه اگر به هر آنچه كه شما را
گويم، گوش سپاريد، به كام خويش برسيد. ليكن بدانيد كه اين شاه يمن، هم بسيار ژرف بين و هم با گنج و سپاه و دانش بسيار است و نبايد
كه شما را در برابر خود، زبون بيابد.


🆔@conference_iranvich🔥


🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🔥


❇️🌺❇️
7



🌿پاسخ دادن شاه يمن جندل را :🌿



🌺آنگاه شاه يمن، فرستاده فريدون را پيش خواند و با او سخنان فراوانى بخوبى گفتن گرفت و او را گفت: من در برابر شهريار تو كهترم و
هر چه بفرمايدم، فرمانبردارم. ليكن او را بگوى كه همچنانكه سه فرزند تو، نزد تو آن چنان گرامىاند، من نيز چنينم. اگر فريدون از من
ديدگانم را بخواهد يا اين كشور و تاج و تخت يمن را، نزد من آسان تر است تا اين كه آن زمان كه بايسته است، سه فرزند خود را نزد خويشتن نبينم.



🌺ليك اگر شاه، بر اين امر پاى فشارى مىكند، مرا نيز چارهاى نيست جز اين كه او را فرمانبردار باشم. ولى اين را بدان كه آن زمان، سه
فرزند من از من جدا خواهند شد و در پيوند سه پسر فريدون در خواهند آمد كه فريدون، سه پسرش را به اينجا نزد من فرستد، ليكن من هر
زمان كه فريدون، به ديدار ايشان نيازش، افتد، ايشان را به نزدش خواهم فرستادن. جندل پس از اين كه پاسخ شاه يمن را بشنيد، تخت او را
بوسيد و او را درود گفته، رو سوى فريدون نهاد. چون به نزد فريدون رسيد، آنچه را كه رفته بود، بازگفت


🆔@conference_iranvich🔥


🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🔥


🌺🌻🌺
6



❇️اگر دخترانم را كه همه آروزى مناند، بدو سپارم، آتش بر دل خويشتن افكندهام. و اگر سر از
فرمان او بپيچم، از آزار او زينهار نتوانم يافت، چرا كه او شهريار همه زمين است و با او نشايد ستيهيدن و همگان را از آنچه كه او با ضحاك
بكرد، ياد است. اينك اى بزرگان، آنچه انديشه مىكنيد، باز گوييد. پس بزرگان، او را گفتند:


❇️ما بر تو نمىپسنديم كه تو به هر بادى از جای بجنبى، اگر فريدون آن چنان شاهى است كه گفتى ولى ما بندگان فرمانبردار او نيستيم و توان ستيز با او را داريم و به گاه نياز، با
شمشيرهامان زمين را ميستان و با نيزههامان، هوا را نيستان مىكنيم. و تو اگر سه فرزندت نزد تو اين چنين ارجمندند، پس بر تو است كه در
گنج را بگشايى و لب را ببندى.


❇️ليك اگر از فريدون در هراسى و مىخواهى كه چارهاى بسازى پس از او چيزهايى بخواه كه او را ياراى
برآوردنش نباشد. شاه يمن چون به ايشان گوش فرا داد، سخنانشان را بىپايه و بنيان ديد.


🆔@conference_iranvich🔥


🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🔥


❇️🔥❇️
5



🌺شاه يمن كه پيام را بشنيد، همچون گل ياسمنى كه از آبش بيرون آورده باشند، بپژمرد و با خود انديشيد: اگر ديدگانم از دیدن این سه دختر بی بهره گردند، روز روشن برايم همچون شب تيره خواهد گشت، اكنون كه ايشان از همه چيز من آگاهند، نبايد در پاسخ دادن شتاب
سازم. پس جندل را جايگاهى شايسته بداد و خود، انديشناك در گوشهاى نشست. آنگاه بزرگان دشت نيزهوران را نزد خويش فرا خواند و از نهانىِ دل خويش، ايشان را آگه ساخت و گفت:



🌺دانيد كه مرا در همه گيتى سه دختر است كه ديدگان من به ديدار ايشان، روشن است. اکنون فريدون پيامى براى من فرستاده و دامى در پيشم گسترده و بر آن است تا آنها را از من جدا سازد و به همسرى سه پسرش كه آنها را زيبنده
تخت و تاج مىخوانَد - در آورد. اينك با شمايان به سگالشگرى نشستهام. اگر به آنسان كه دلم بدين كار، خشنود نيست، پاسخى سزاوار گويم،
اين كار، دروغ باشد و بر شاهان شايسته نَبود .


🆔@conference_iranvich🔥


🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🔥


❇️🌺❇️
4


🌺تا اين كه نشان چنين دخترانى را در شبستان سرو - شاه يمن- بيافت. پس بدانجاى رفت و زمين را بوسه داد و سرو را آفرين
گفت. سرو، او را گفت: آيا فرستادهاى هستى كه پيامى يا فرمانى آوردهاى يا اين كه مهمانى؟ جندل گفت: اى شاه يمن، من كهترى هستم از
ايران زمين كه برايت از سوى فريدون درود و پيامى آوردهام، فريدون تو را گفت:



🌺اى شاه تازيان، دانى كه نزد آدمى، فرزند از ديدگان نيز گرامىتر است و فرزند همچون جان آدمى شيرين است و دانى كه مرا شكوه و بزرگى پادشاهى، بسيار است، ليك سه پسر دارم كه بسيار شايسته و خردمند هستند ولى ايشان را جفتى نَه .
پس مرا آگهى رسيد كه تو نيز در پرده، سه دختر پاك دارى كه بر آن هر سه، هنوز نامى ننهادهاى. چون اين بشنيدم، بسيار شادمان گشتم،
چه ما نيز هنوز بر آن سه پسر، نامى ننهادهايم. اكنون اى گرامى، شايسته است كه بىگفتگوى، اين دو گونه گوهر را با يكدگر بياميزيم. جندل
به سرو گفت: آرى پيام فريدون شنيدى، اينك آماده شنيدن پاسخ تو هستم.


🆔@conference_iranvich🔥

🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🔥


🌺🌻🌺
3


🍁فرستادن فريدون جندل را به يمن:


🍁فريدون را به پنجاه سالگى، سه فرزند پسر آمد كه دو بزرگتر از شهرناز و فرزند كوچكتر از ارنواز بود. اين سه پسر از همه رو همچون
فريدون بودند، ليكن فريدون، نامى بر ايشان ننهاده بود. چون زيبنده تخت و تاج شدند، فريدون يكى از بزرگان را كه نامش جنْدل بود فرا خواند و به او گفت:


🍁بر گرد گيتى بگرد و سه دختر از نژاد بزرگان كه سزاوار همسرى پسران من باشند و پدرشان بر ايشان نامى ننهاده باشد تا
كسى نام آنها را بر زبان رانَد و هر سه از يك پدر و مادر و زيبا روى و پاك تن و خسرو نژاد و هر سه آنسان ماننده يكدگر كه نتوان يكى را از
ديگرى شناخت، برگزين.


🍁پس جندل بيدار دل و چرب زبان با چند تن از نيكخواهان، سراسر ايران را پژوهيدن گرفت و در هر جايى كه شنيد
بزرگى را در پرده، دخترى است، بدانجاى رفت و جوياى نام و نشانشان گشت. ليك در هيچ جاى ايران، دخترانى كه سزاوار پسران فريدون
باشند، نيافت.

🆔@conference_iranvich🔥


🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🔥


🌻🌺🌻
2



🌻آنگاه يك هفته بر همه تهيدستان و درويشانى كه نيازمندى خويش، نهان مىساختند، پنهانى خواسته
بسيار بخشيد، چنانكه درويشى نمانْد كه توانگر نشده باشد. هفتهاى ديگر جشن بزرگى بپا ساخته، همه بزرگان را ميهمان خويش ساخت. آنگاه
گنجهاى بسيار بگشود و جامه و گوهرهاى شاهوار و اسپان تازى و جوشن و خود و زوبين و شمشير و كلاه و كمر بسيار، همه شاهوار، بار شتران
بكرده، به همراه درودهاى بسيار به سوى فرزند روانه گردانيد. چون فريدون آن همه خواسته بديد، پذيرفت و بر مادر درود فرستاد.



🌻بزرگان لشگرش نيز كه چنين ديدند، همه به نزد او شتافته، زر و گوهرهاى بسيار بر او ريخته، او را درودهاى فراوان گفته، دست به سوى آسمان
برداشتند كه يزدان پاك، اين پادشاهى را جاودانه گرداند. پس از آن فريدون به گشتن به گرد گيتى پرداخت و از نزديك هر چه از ستم و بيداد
و ويرانى در شهر و ده بديد، همه به سامان آورد و شيوه آبادانى و داد، آيين كرد و گيتى را بسان بهشتى بياراست. آنگاه از آمل به بيشه تميشه
رفت و آنجاى را كه اكنون كوس مىخوانند، پايتخت خويشتن بساخت.


🆔@conference_iranvich🔥


🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🔥


🌺✳️🌺
1

🍃فريدون:


☘️پادشاهى فريدون پانسد سال بود
بر تخت نشستن فريدون
به روز نخست از مهر ماه، فريدون بر تخت نشست و به آيين كيان، تاج بر سر نهاد و جشنى بزرگ بپاشد و به ميگسارى پرداختند.
فريدون بفرمود تا آتش بيفروختند و بر آن شاهبوى و لركيماس سوختند و اين بنيان جشن مهرگان بود كه اكنون اين جشن از او به يادگار
مانده است.



☘️فريدون از اين پس پانسد سال پادشاهى كرد و در اين زمان هيچ بنيادى بر بدى ننهادتا اين زمان، فرانك را آگاهى نبود كه روزگار ضحاك به سر آمده و فرزندش فريدون بر تخت شاهى نشسته،
لیک در همین زمان آگاه گشت. پس نخست نيايش كنان سرو تن بشست و در پيشگاه يزدان پاك، سر بر خاك ساييد و ضحاك را نفرين كرد و كردگار يگانه را از براى
آن گردش شادمانه روزگار، آفرين خواند.


🆔@conference_iranvich🍂


🆔@anjoman_tarikhe_iranvich🍃


🔅جَسَه . می . اَوِنگهه . مَزدا🔅
به یاری من بیا ای مزدا 🙏♥️

🌸گردهمایی هازمان
انجمن پژوهشی تاریخ ایرانویچ و آموزگار راستین اشو زرتشت

🌸جستار گفتمان :
#فریدون

🌸هنگام گفتمان: اورمزد روز از ماه مهر ۳۷۵۸ مزدیسنی

🌸 چهارشنبه 26 شهریور ۱۳۹۹ خورشیدی

🌸گاهنما : ۳۰: ۲۱
🔥🔥🔥

ارایه دهنده: مهربانو فلورا ☘️🍃




🔥
🏆
🆔 @conference_iranvich 🌸

🌺@anjoman_tarikhe_iranvich🌺

20 last posts shown.

816

subscribers
Channel statistics