گفت و گو بر سر گره های اجتماعی
محمود فاضلی بیرجندی
7 اذر 1400
دیدن رویدادها با نگاه تاریخی، یاور فهم آن است. رخدادهای این روزها نمونه هایی کمابیش همانند در تاریخ ایران دارد.
در شاهنامه، در پادشاهی جمشید به زمانی می رسیم که کار مملکت گره خورده است. دل کندن مردم از مهر دستگاه فرمانروایی، سیه شدن روز سپید، و سر برداشتن گروهی از هر گوشه ای. . .
نگارنده از چندوچون رخدادهای کنونی کشور آگاهی مفصل و روشن ندارد. اما از نگرش در داستان جمشید، با دریغ فراوان دریافته است که آشتی مردم و فرمانروایی ایرانی از روزگار باستان دور از امکان مانده است.
نگارنده در تاریخ ایران در پی گفت و گوی میان مردم با فرمانروایان گشته است. یک نمونه از چنین گفت و گویی در بیرون ایران، در مرز چین دیده که مذاکره موفق خاقان چین در روزگار باستان با اسکندر مقدونی است. این مذاکره بدان جا رسید که چین را از دست اندازی اسکندر برهاند. (تجارب الامم این مسکویه. ج 1).
چرا در ایران راه چنین مذاکره ای باز نمی شود؟ به تاریخ روزگار خود که برسیم شاهان قاجاری را می بینیم که تن به فرمانبری از بیگانه می دهند اما به مذاکره با مردم نگاه نمی کنند. یکی از علتهای بروز بن بست در رخدادهای سال 1357 هم تن ندادن به گفت و گوی به موقع مردم و فرمانروایی بود.
کاش یک نفر در اصفهان یا خوزستان، یک نفر بر بام ایران شود و فواید گفت و گوی فرمانروایی با مردم را برای همه ما برخواند.
نیازی به زدن و سوختن و شکستن یا دور باد، کشتن، نیست.
آیا در نهاد و سرشت ایرانی (از فرمانروایی تا همه ما) تنیده شده که با هم سخن نگوییم و به ستیز و آویز با هم برآییم؟
دریغ نیست که از سخن گفتن با هم روی برگردانیم، و ایرانشهر آبادان خوشبوی خود را ویران کنیم؟
https://t.me/dejnapesht4000
محمود فاضلی بیرجندی
7 اذر 1400
دیدن رویدادها با نگاه تاریخی، یاور فهم آن است. رخدادهای این روزها نمونه هایی کمابیش همانند در تاریخ ایران دارد.
در شاهنامه، در پادشاهی جمشید به زمانی می رسیم که کار مملکت گره خورده است. دل کندن مردم از مهر دستگاه فرمانروایی، سیه شدن روز سپید، و سر برداشتن گروهی از هر گوشه ای. . .
نگارنده از چندوچون رخدادهای کنونی کشور آگاهی مفصل و روشن ندارد. اما از نگرش در داستان جمشید، با دریغ فراوان دریافته است که آشتی مردم و فرمانروایی ایرانی از روزگار باستان دور از امکان مانده است.
نگارنده در تاریخ ایران در پی گفت و گوی میان مردم با فرمانروایان گشته است. یک نمونه از چنین گفت و گویی در بیرون ایران، در مرز چین دیده که مذاکره موفق خاقان چین در روزگار باستان با اسکندر مقدونی است. این مذاکره بدان جا رسید که چین را از دست اندازی اسکندر برهاند. (تجارب الامم این مسکویه. ج 1).
چرا در ایران راه چنین مذاکره ای باز نمی شود؟ به تاریخ روزگار خود که برسیم شاهان قاجاری را می بینیم که تن به فرمانبری از بیگانه می دهند اما به مذاکره با مردم نگاه نمی کنند. یکی از علتهای بروز بن بست در رخدادهای سال 1357 هم تن ندادن به گفت و گوی به موقع مردم و فرمانروایی بود.
کاش یک نفر در اصفهان یا خوزستان، یک نفر بر بام ایران شود و فواید گفت و گوی فرمانروایی با مردم را برای همه ما برخواند.
نیازی به زدن و سوختن و شکستن یا دور باد، کشتن، نیست.
آیا در نهاد و سرشت ایرانی (از فرمانروایی تا همه ما) تنیده شده که با هم سخن نگوییم و به ستیز و آویز با هم برآییم؟
دریغ نیست که از سخن گفتن با هم روی برگردانیم، و ایرانشهر آبادان خوشبوی خود را ویران کنیم؟
https://t.me/dejnapesht4000