پنجم بهمن ماه ۱۴۰۱
دو سه روزی است کتاب خانه ادریسیها از غزاله علیزاده را دست گرفتهام. دارم به شخصیتش علاقمند میشوم. مقالهای این رمان را یکی از سیاسیترین آثار ادبی ایران خوانده و میگفت "نشان دهنده نهضتی است که مثل همهی نهضتهای دیگر، پس از به قدرت رسیدن، به فساد کشیده میشود."
تو فکرم کانال را کمی سامان بدهم، شاید خلاصه/نقد کتابهایی را که میخوانم، بگذارم اینجا. صبح دیر بیدار شدم، کتاب خواندم و سیتکام دیدم، بعد برای ناهار رفتم دانشکده. برگشتم، دو صفحه از ژورنالم را درست کردم. دو ساعتی خوابیدم بعد چای بار گذاشتم و کمی دیگر کتاب خواندم. هفت رفتم شام خوردم و بعد رفتم سالن مطالعه. متن و لغات یکی دو درس اول را خواندم، امتحان چهار درس است و شنبه برگزار میشود.
دختری پشت میز کناری نشسته بود که داشت طراحی میکرد، حالت بیدغدغهاش واقعا رشک برانگیز بود برایم. کاش طراحی یاد بگیرم. ساعت دوازده و نیم از سالن مطالعه برمیگردم، نیمساعتی با هماتاقیها میگوییم و میخندیم، سیگاری میکشم، خستگیام را در میکنند، دوستشان دارم.
دفترم را که به آرینا نشان میدهم، میگوید باید هنر میخواندی. از عشق و علاقهام به ادبیات نمایشی برایش میگویم. قهوه و کیک شکلاتی میآورم، این یادداشت را تمام کنم، کمی گیلمور گرلز ببینم و کتاب بخوانم، بعد بخوابم.✨
@sherumbles