Jo March


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


از زندگی، ادبیات و فیلم‌ها حرف می‌زنم.
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-568137-wLM74v6

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


"You are the kind of mystery i wouldn't mind spend the rest of my life trying to figure out."

@sherumbles


و صبح بخیر :)
@sherumbles


آن بهار است که بعد از شب جانسوز فراق
به هم آمیزد ناگه... دو تبسم! دو نگاه!
فریدون مشیری می‌گه.


وای این چنل کتابهای کمیاب و نایاب رو گم کردم، آرشیوم بر باد رفت :") کسی از شمایان داره اونو؟ حدود ۳۰ هزار ممبر داره فکر کنم


فردریک بکمن جایی برای پسرش می‌نویسه:
آدم‌ها بعضی وقت‌ها از من می‌پرسند قبل از آشنایی با مادرت چطور زندگی می‌کرده‌ام. من هم جواب می‌دهم که آنموقع اصلا زندگی نمی‌کرده‌ام. برای تو هم چنین لحظاتی را آرزو دارم.

@sherumbles


I feel like if our relationship, what me and you have, doesn't work, i'm never gonna be able to believe in love again. Seems like you're the last string of faith between me and love. You are that one reason that helps me get out of bed in the morning, plan things, want to carry on and not give up.

@sherumbles


اگر زندگی این است که من می‌روم بخوابم.


۱۲ بهمن ۱۴۰۱
چندروزیست به "آن شهر" بازگشته‌ام. هوا واقعا سرد است، گفتند دمای هوا این چند روز منفی بیست و هفت درجه هم رسیده بوده. لباس‌هایی که خوابگاه از شدت گرما نمی‌پوشیدمشان، اینجا تنهایی کفایت نمی‌کنند.
برگشتنم هم کار مادربزرگهایم و باران بود، تماس‌های آن دو و "بیا خونه" گفتن باران، حکایت نامه برادر بود و نویسنده‌ی "بخارای من ایل من". دارم خانه ادریسیها و نامه‌ای به میلنا را می‌خوانم. نکات جذاب زیادی از کتاب اول پیدا کرده‌ام، تمامش کردم مروری می‌نویسم.
عمه‌ام شیشه کوچکی عطر باکارات رژ بهم داده، گمانم دلش تنگ شده بود:) عطر باکارات رژ ۵۴۰، حکم شامپاین عطرها را دارد، بامزه بود با آن بوی شیرینش. حس می‌کنم این بود و این آدم پیوند می‌خورند برایم. صبحی زنگ زده بود، خواب بودم. بعدتر که بهش زنگ زدم، گفت برایت گل آورده بودم، دادمش به پدرت. گیاهی زیبایی آورده که گفت می‌توانم در آب نگهش دارم. دانشش از فشن، آرایش، عطر و گیاهان، تحسین برانگیز است برایم.
روز آخر، وقتی داشتم برای ترانه و باران سوغاتی می‌خریدم، دفتری هم برای خودم گرفتم. صورتی است و طرح طلایی رنگ از شهری را رویش دارد، احتمالا بولت ژورنال بعدی‌ام شود. خود خرید دفتر هم که به منزله تراپی است برای من!
@sherumbles


"شاید کالبد یک آدم خانه‌اش بوده."
@sherumbles


هشتم بهمن ۱۴۰۱.
قهوه، بی‌خوابی، اضطراب.
@sherumbles


صبح بخیر :)
@sherumbles


توده‌ای از زبان چینی، دارک آکادمیا و ادبیات هستم.


دو صفحه ژورنال مذکور
@sherumbles


پنجم بهمن ماه ۱۴۰۱

دو سه روزی است کتاب خانه ادریسیها از غزاله علیزاده را دست گرفته‌ام. دارم به شخصیتش علاقمند می‌شوم. مقاله‌‌ای این رمان را یکی از سیاسی‌ترین آثار ادبی ایران خوانده و می‌گفت "نشان دهنده نهضتی است که مثل همه‌ی نهضت‌های دیگر، پس از به قدرت رسیدن، به فساد کشیده می‌شود."
تو فکرم کانال را کمی سامان بدهم، شاید خلاصه/نقد کتابهایی را که می‌خوانم، بگذارم اینجا. صبح دیر بیدار شدم، کتاب خواندم و سیتکام دیدم، بعد برای ناهار رفتم دانشکده. برگشتم، دو صفحه از ژورنالم را درست کردم. دو ساعتی خوابیدم بعد چای بار گذاشتم و کمی دیگر کتاب خواندم. هفت رفتم شام خوردم و بعد رفتم سالن مطالعه. متن و لغات یکی دو درس اول را خواندم، امتحان چهار درس است و شنبه برگزار می‌شود.
دختری پشت میز کناری نشسته بود که داشت طراحی می‌کرد، حالت بی‌دغدغه‌اش واقعا رشک برانگیز بود برایم. کاش طراحی یاد بگیرم. ساعت دوازده و نیم از سالن مطالعه برمی‌گردم، نیم‌ساعتی با هم‌اتاقی‌ها می‌گوییم و می‌خندیم، سیگاری می‌کشم، خستگی‌ام را در می‌کنند، دوستشان دارم.
دفترم را که به آرینا نشان می‌دهم، می‌گوید باید هنر می‌خواندی. از عشق و علاقه‌ام به ادبیات نمایشی برایش می‌گویم. قهوه و کیک شکلاتی می‌آورم، این یادداشت را تمام کنم، کمی گیلمور گرلز ببینم و کتاب بخوانم، بعد بخوابم.✨

@sherumbles


خب دیگه، همینو دست می‌گیریم که اول کتاب پارتنر به مناسبت ولنتاین بنویسیم. خدایا شکرت نوشته‌ش جور شد :)))))))


به خنده‌هات نگاه کردی؟ امید همون شکلیه.
امید شکل وقتاییه که سرتو می‌دی عقب و می‌خندی، شکل وقتایی که از خنده شونه‌هات تکون می‌خوره، وقتایی ‌که یهو می‌خندی و جوکی رو که پیش‌تر گفتی که گفته‌ام رو، یادت افتاده، وقتایی که به شوخی‌های مسخره من می‌خندی، شکل وقتایی که دستت رو می‌کشم ببرم جایی و می‌خندی. امید اون شکلیه❤
@sherumbles


بچه‌های کنکوری، بیایین یه کاری کنیم. با توجه به هزینه بالای کلاسها و اوضاع فعلی، سوالات عربی، ادبیات و زبانتونو می‌تونین ناشناس از من بپرسین، تست‌هایی که مشکل دارین، مباحثی که شاید سخت باشه و غیره. اگر خواستین اینو فوروارد کنین به دست کنکور‌ی‌های دیگه هم برسه❤
راستی، رتبه‌ی من ۴۷۹ کنکور زبان بود، اگر نگران میزان سوادم ممکنه باشین :))
@sherumbles


نوای بینوایی - فریدون مشیری


"یک دم نمی‌شود که به یاد جوانی‌ام
از فرط رنج سر نبرم زیر بال خویش"
فریدون مشیری می‌گه.


Forward from: “NOBODY„
ادبیات برای جوانان بزرگ شده در خانواده های ناراحت بهترین پناهگاه به شمار می امد..

.دختراتن حوا.

20 last posts shown.

150

subscribers
Channel statistics