Forward from: Anarchonomy
یه خانوم دکتری هست که منو خیلی وقته میشناسه، البته نه از نزدیک، بلکه فقط با نوشتههام، حتی نمیدونه چه شکلیام. منم نمیدونم ایشون چه شکلیه. اما با این که مطبش تو یه شهر دیگهست چندصد کیلومتر دورتر از من، هرچند روز یکبار از راه دور حالمو میپرسه (ای ایالات متحده که اینترنت را به ما دادی، از تو تا ابد ممنون!)، چک میکنه تا مطمئن شه سلامتم یا نه. یه جور معاینه هفتگیه با کلی راهنمایی مفید. بدون هیچ توقعی. حتی احوالپرسیها هم یکطرفهست، یعنی همیشه ایشونه که پیام میده نه من. در حالی که این روزها حتی زن و شوهرها با هم درگیر میشن بابت نامساوی بودن تعداد احوالپرسیهای ارسالی و دریافتی، خانوم دکتر با وجود اینکه بزرگتر از منه و جای مادر منه، حس بدی نداره که هیچوقت انقدر مودب و باشعور نیستم که گاهی هم من حالشو بپرسم. بله فقط یک پزشک میتونه اینجوری باشه. یعنی کاملا ازت بینیاز باشه، اما بت اهمیت بده. و این حالتی خداگونه بشون میده. اون خداگونگی فرعونی که در بسیاری از پزشکان هست درباره توهم در اختیار داشتن حیات بیماره! که جعلی هم هست. این خداگونگی رحمانی اما اصیله. هیچ نیازی بت ندارن، اما نگرانتن! مثل نسبت خدا با مخلوقش. اگه اینجا رو میخونه باید سپاسگزاری غیرقابل اندازهگیری منو هم بخونه. هرجا که هست سلامت باشه و عمرش طولانی.
داشتم درباره مشکلات فلاکتبار این روزهام باش حرف میزدم که تمام دستگاه گوارشم از بالا تا پایین رو درگیر کرده و میگفتم با توجه به وجود ژن سرطان روده در خانواده ما، و این تنشهایی که داره مدام به این تشکیلات وارد میشه، هیچ تردیدی نیست که قراره پایان کار من با یک سرطان دردناک همراه باشه، که خیلی هم بش نزدیکم. مگر اینکه زودتر اتفاق غیرمترقبهای بیفته که اون داستانش جداست. این خواندن آیه یأس نیست، مواجه شدن با واقعیته. ظرفیت این بدن کاملا مشخصه و داره داد میزنه من دوام نخواهم آورد. و گفتم که باید دنبال پزشکی باشم که وقتی به اونجا رسیدم حاضر باشه مخفیانه اتانازی رو برام انجام بده. دکتر به طرز خیلی قابل پیشبینی خدانکنه مادرانهای گفت و از مریضهای خودش که الان بستری هستند شاهد آورد، که وضعشون از همه لحاظ افتضاحه، اما همچنان سرحال و خندان و امیدوار هستند.
یک بار به شخصی که خیلی اصرار داشت نظر یک آدم مومن رو درباره یک امر مذهبی تغییر بده و کلافه بود ازینکه نمیتونه گفتم بحث رو باید با کسی انجام بدی که سیمکشی مغزش با سیمکشی خودت خیلی فرق نداشته باشه. اون چیزهایی که تو میگی رو میفهمه، اما نمیتونه هضم کنه، چون مغزش پس میزنه. مغز ما هم چیزی جز ۱۴۰۰ گرم چربی نیست. اگه ممکنه روده شما طوری ساخته شده باشه که میوه فاسد رو هم هضم کنه و برای من طوری ساخته شده باشه که به نان خالی هم حساس باشه، پس این هم ممکنه که مغز شما طوری ساخته شده باشه که در حتی کهنسالی و در حتی مفلوکانهترین حالت جسمانی امیدوار و پرانرژی نگهتون داره، و مغز من در ۳۲ سالگی همهچیزو تموم شده ببینه. برای مغز من مهم نیست که عملکرد شما چقدر تحسینبرانگیزه. هرچی که هست، پسش میزنه.
فقط یه چیزی هست که حق نداره پس بزنه. اینکه شما بگید: تو که برای زندگی شخصیت انقدر ناامیدی، غلط میکنی درباره آینده ایران به بقیه امیدواری میدی!
این حرف کاملا درسته، و میپذیرمش.
@EricNotes
داشتم درباره مشکلات فلاکتبار این روزهام باش حرف میزدم که تمام دستگاه گوارشم از بالا تا پایین رو درگیر کرده و میگفتم با توجه به وجود ژن سرطان روده در خانواده ما، و این تنشهایی که داره مدام به این تشکیلات وارد میشه، هیچ تردیدی نیست که قراره پایان کار من با یک سرطان دردناک همراه باشه، که خیلی هم بش نزدیکم. مگر اینکه زودتر اتفاق غیرمترقبهای بیفته که اون داستانش جداست. این خواندن آیه یأس نیست، مواجه شدن با واقعیته. ظرفیت این بدن کاملا مشخصه و داره داد میزنه من دوام نخواهم آورد. و گفتم که باید دنبال پزشکی باشم که وقتی به اونجا رسیدم حاضر باشه مخفیانه اتانازی رو برام انجام بده. دکتر به طرز خیلی قابل پیشبینی خدانکنه مادرانهای گفت و از مریضهای خودش که الان بستری هستند شاهد آورد، که وضعشون از همه لحاظ افتضاحه، اما همچنان سرحال و خندان و امیدوار هستند.
یک بار به شخصی که خیلی اصرار داشت نظر یک آدم مومن رو درباره یک امر مذهبی تغییر بده و کلافه بود ازینکه نمیتونه گفتم بحث رو باید با کسی انجام بدی که سیمکشی مغزش با سیمکشی خودت خیلی فرق نداشته باشه. اون چیزهایی که تو میگی رو میفهمه، اما نمیتونه هضم کنه، چون مغزش پس میزنه. مغز ما هم چیزی جز ۱۴۰۰ گرم چربی نیست. اگه ممکنه روده شما طوری ساخته شده باشه که میوه فاسد رو هم هضم کنه و برای من طوری ساخته شده باشه که به نان خالی هم حساس باشه، پس این هم ممکنه که مغز شما طوری ساخته شده باشه که در حتی کهنسالی و در حتی مفلوکانهترین حالت جسمانی امیدوار و پرانرژی نگهتون داره، و مغز من در ۳۲ سالگی همهچیزو تموم شده ببینه. برای مغز من مهم نیست که عملکرد شما چقدر تحسینبرانگیزه. هرچی که هست، پسش میزنه.
فقط یه چیزی هست که حق نداره پس بزنه. اینکه شما بگید: تو که برای زندگی شخصیت انقدر ناامیدی، غلط میکنی درباره آینده ایران به بقیه امیدواری میدی!
این حرف کاملا درسته، و میپذیرمش.
@EricNotes