تو با اسمِ شبِ من آشنایی
از اندوه تو و چشمِ تو پیداست
که از ایل و تبارِ عاشقایی...
تورو از تپش قلبت شناختم تو
قلبت قلب عاشقهای دنیاست
تو باتن پوشی از گلبرگ و بوسه منو به جشن نور و آینه بردی..
چرا از سایه های شب بترسم تو خورشید و به دست من سپردی .
از اندوه تو و چشمِ تو پیداست
که از ایل و تبارِ عاشقایی...
تورو از تپش قلبت شناختم تو
قلبت قلب عاشقهای دنیاست
تو باتن پوشی از گلبرگ و بوسه منو به جشن نور و آینه بردی..
چرا از سایه های شب بترسم تو خورشید و به دست من سپردی .