آفتاب به نرمی صورتش رو نوازش میکنه. چشم هاشو باز میکنه، خورشید تو آسمون لبخند میزنه.
امروز روز خوبیه.وقتشه که کمی استراحت کنه. صورتش رو آب میزنه و با لیوان چایش به سمت گلخونش میره. بین گیاها قدم میزنه و نوازششون میکنه. انگار با هر لمسی که میشن جون دوباره ای میگیرن.راه رفتن رو ادامه میده تا به میز و صندلی سفیدش برسه.چای رو روی میز میزاره و به سمت گیاه مورد علاقش میره.
+سلام. امروز چطوری؟ببخشید که دو روز گذشته رو بهت سر نزدم.
بونسای(گیاهش)که به نظر بی روح میومد بعد از نوازش ها و شنیدن حرف ها، حالا خیلی سرحال تره.
انگار هربار که برگ های بونسای رو ناز میکنه، برگ ها، به دستش بوسه میزنن.
بعد از رسیدن به گیاهش، روی صندلی میشینه و شروع به خوندن کتاب مورد علاقش با صدای بلند میکنه.
چند سالی هست که بونسای همدم دختر مو نارنجی شده.
هر بار که برگ هاشو نوازش میکنه انگار که دست هاشو توی موهای قهوه ای و آشفته دوست قدیمیش فرو برده.
هربار که شروع به صحبت و درد دل میکنه انگار که تو چشمای قهوه ای پسر زل میزنه .
هر بوسه ای که به برگ های اون میزنه حکم لب های سرخ دوست قدیمیشو داره و هربار که میبینه بونسای سبز و سرحال هست انگار که پسر داره بهش لبخند میزنه.
درسته که اون دیگه نیست،
ولی گمونم گیاها هدیه های خوبین.
@Oliya_kyknos
امروز روز خوبیه.وقتشه که کمی استراحت کنه. صورتش رو آب میزنه و با لیوان چایش به سمت گلخونش میره. بین گیاها قدم میزنه و نوازششون میکنه. انگار با هر لمسی که میشن جون دوباره ای میگیرن.راه رفتن رو ادامه میده تا به میز و صندلی سفیدش برسه.چای رو روی میز میزاره و به سمت گیاه مورد علاقش میره.
+سلام. امروز چطوری؟ببخشید که دو روز گذشته رو بهت سر نزدم.
بونسای(گیاهش)که به نظر بی روح میومد بعد از نوازش ها و شنیدن حرف ها، حالا خیلی سرحال تره.
انگار هربار که برگ های بونسای رو ناز میکنه، برگ ها، به دستش بوسه میزنن.
بعد از رسیدن به گیاهش، روی صندلی میشینه و شروع به خوندن کتاب مورد علاقش با صدای بلند میکنه.
چند سالی هست که بونسای همدم دختر مو نارنجی شده.
هر بار که برگ هاشو نوازش میکنه انگار که دست هاشو توی موهای قهوه ای و آشفته دوست قدیمیش فرو برده.
هربار که شروع به صحبت و درد دل میکنه انگار که تو چشمای قهوه ای پسر زل میزنه .
هر بوسه ای که به برگ های اون میزنه حکم لب های سرخ دوست قدیمیشو داره و هربار که میبینه بونسای سبز و سرحال هست انگار که پسر داره بهش لبخند میزنه.
درسته که اون دیگه نیست،
ولی گمونم گیاها هدیه های خوبین.
@Oliya_kyknos