بیشتر از یکسالی هست که پنجشنبهها برام پراز سیاهیه
پر از آدمهایی که مشکی پوشیدن
پراز آدمهایی که تکوتنها یا با جمعی نشستن سر مزار عزیزشون
عزیزی که چند وقت پیش داشته کنارشون میخندیده، غذا میخورده
چند وقتی پنجشنبههام گره خورده با سردرد پس از گریه
گره خورده با یه سنگ قبر و حالا هم یه مزار که روش پارچه مشکیه
من غمگینترین ادمهای دنیارو هر پنجشنبه میبینم.
این زندگی پنجشنبهها خیلی زورش به من میرسه.
پر از آدمهایی که مشکی پوشیدن
پراز آدمهایی که تکوتنها یا با جمعی نشستن سر مزار عزیزشون
عزیزی که چند وقت پیش داشته کنارشون میخندیده، غذا میخورده
چند وقتی پنجشنبههام گره خورده با سردرد پس از گریه
گره خورده با یه سنگ قبر و حالا هم یه مزار که روش پارچه مشکیه
من غمگینترین ادمهای دنیارو هر پنجشنبه میبینم.
این زندگی پنجشنبهها خیلی زورش به من میرسه.