Iaun_skill

وارن بنیس میگوید:

"در آینده یک کارخانه فقط دو کارمند خواهد داشت. یک سگ، و یک مرد.
مرد آنجا خواهد بود که به سگ غذا بدهد.
سگ آنجا خواهد بود که نگذارد مرد به تجهیزات دست بزند."

این اتفاق نه به یک باره، اما به مرور خواهد افتاد.
ما امروز کم کم در حال تجربه کردن نسل جدید تکنولوژی هستیم
امروز تکنولوژی موج پنجم در جهان افراد زیادی را بیکار میکند.
در ایران وارد موج چهار میشویم.
خواه نا خواه فرا میرسد روزی که فقط مهارت میتواند دستمزد دریافت کند. نه کار ساده و نه مدرک تحصیلی.
به فرزندان خود مهارت بیاموزید.

بسمه تعالی
✅استخدام نیروی متخصص شرکت پیشتازان نوین مکعب سبز (وابسته به واحد تحقیق و توسعه اسنوا)
 
✅شرایط تخصصی

✳️1- کارشناس برنامه نویسی (اندروید)
آشنایی با اندروید استودیو
آشنایی با design patterns
آشنایی با مفاهیم شبکه
آشنایی با تست نرم افزار
مهارت کامل در تهیه مدارک و مستندات مورد نياز
 
✳️2- کارشناس برنامه نویسی (C#)
آشنایی با ASP.NET
آشنایی با وب سرویس
آشنایی با Sqlserver وMongoDB
آشنایی با design patterns
آشنایی با مفاهیم شبکه
آشنایی با تست نرم افزار
مهارت کامل در تهیه مدارک و مستندات مورد نياز
 
✳️3- کارشناس الکترونیک
آشنایی با طراحی سخت افزار برد الکترونیکی
مهارت در برنامه نویسی برد الکترونیکی
آشنایی با مفاهیم شبکه
توانایی کار با قطعات الکترونیکی
داشتن مهارت درکار با نرم افزارهای
مهارت کامل در تهیه مدارک و مستندات مورد نياز
 
✳️4- کارشناس مکانیک ( طراحی قطعه / توسعه محصول )
آشنایی کامل به فرایند های ساخت و تولید قطعات و محصول
آشنایی با قالب های فلزی و پلاستیک
آشنایی با قطعات استاندارد
توانائي كار با نرم افزارهای طراحي و مدل سازی سه بعدی قطعه
مهارت کامل در تهیه مدارک و مستندات مورد نياز
 
✳️5- کارشناس مکانیک  سیالات
تسلط کافی در اصول ترمودینامیک و سیالات  
آشنایی با نرم افزار های تحلیل ترمودینامیک و سیالات  
آشنایی کامل به فرایند های ساخت و تولید قطعات و محصول
مهارت کامل در تهیه مدارک و مستندات مورد نياز
 
✳️6- کارشناس مکانیک (ارتعاشات و آکوستیک )
آشنایی کامل به فرایند های ساخت و تولید قطعات و محصول
آشنایی با اصول ارتعاشات و آکوستیک
آشنایی با نرم افزر های تحلیل مربوطه
مهارت کامل در تهیه مدارک و مستندات مورد نياز
 
✳️7- کارشناس مهندسی پلیمر
تسلط کافی در انواع مواد پلیمری ، مشخصات و کاربرد آن
آشنایی کامل به فرایند های تولید مواد پلیمری
مهارت کامل در تحقیق ، تهیه ومدارک و مستندات مورد نياز
 
✳️شرایط عمومی
حداکثر سن: 32 سال
داشتن پایان خدمت
حداقل دو سال سابقه همکاری مرتبط
تسلط به زبان انگلیسی
مهارت ، خلاقیت وابتکار كافي در حل مشكلات
توانایی انجام کار به صورت گروهی
محل سکونت: اصفهان
مدرک تحصیلی : حداکثر کارشناسی ارشد

✳️ارسال رزومه به ایمیل شرکت مکعب سبز Info@greencubic.ir

سلام به همه رفقای عزیز
نظر به اینکه دلمون برای رفقا تنگ شده و از طرفی در پایان سال یه جلسه پیشنهادات داشتیم. هر کدام از رفقا یه فیلم از خودشون بگیرند( لطفا نهایتا ۲ دقیقه و با کیفیت معمولی) و پیشنهادات خودشون برای برنامه های کارافرینی و جذاب که بتونیم در غالب برنامه های باشگاه، انجمن ها و یا دفتر توانمند سازی به صورت مجازی و ... اجرا کنیم، عنوان کنند.
ارادتمند ترکش
@dr_tarkesh
@bpjiaun
@iaun_skill
🌹🎥

قدیم‌ها یک کارگر عرب داشتیم.
که خیلی می‌فهمید.
اسمش *جمال* بود.‌
از خوزستان کوبیده بود و آمده بود تهران برای کارگری.
اوّل‌ها مَلات سیمان درست میکرد
و میبرد وَردست اوستا
تا دیوار مستراح و حمّام را عَلَم کنند.
جَنَم داشت.
بعد از چهار ماه شد همه‌کارهٔ کارگاه:
حضور و غیاب کارگرها،
کنترل انبار، سفارش خرید.
همه چیز.

قشنگ حرف می‌زد.
دایرهٔ لغات وسیعی داشت.
تُن صدایش هم خوب بود،
شبیه آلِن دِلون.
اما مهمّ‌ترین خاصیّتش همان بود که گفتم :
خیلی قشنگ حرف می‌زد.

یک بار کارگر مُقّنیِ قوچانی‌مان
رفت توی یک چاه شش‌متری
که خودش کنده بود.
بعد خاک آوار شد روی سرش.

*جمال* هم پرید به رئیس کارگاه خبر داد.
رئیس کارگاه رنگش شد مثل پنیر لیقوان.
حتّی یادش رفت زنگ بزند آتش‌نشانی.
*جمال*، موبایل رئیس کارگاه را از روی کمرش کشید و خودش زنگ زد.
گفت که:
«کارگرمان مانده زیر آوار.»
خیلی خوب و خلاصه گفت.
تَهِش هم گفت : «مُقنّّی‌مان دو تا دختر دارد.
خودش هم شناسنامه ندارد.
اگر بمیرد دست یتیمهایش به هیچ جا بند نیست.»

بعد *جمال* رفت سر چاه تا کمک کند برای پس‌زدن خاکها.
خاک که نبود!!! گِل رُس بود و برف یخ‌زدهٔ چهار روز مانده.

تا آتش‌نشانی برسد،
رسیده بودند به سر مُقنّی.
دقیقاً زیر چانه‌اش.
هنوز زنده بود.

اورژانسچی آمد.
و یک ماسک اکسیژن زد روی دَک‌وپوزش. آتش‌نشانها گفتند؛
چهار ساعت طول می‌کشد تا برسند به مچ پایش و بکشندش بیرون.؟!؟.
چهار ساعت برای چاهی که مُقنّی دوساعته و یک‌نفره کنده بودش!؟!

بعد هم شروع کردند.
همه‌چیز فراهم بود:
آتش‌نشان بود.
پرستار بود.
چایِ گرم بود.
رئیس‌کارگاه هم بود.

فقط امّید نبود.
مُقنّی سردش بود و ناامّید.

*جمال* رفت روی برفها کنارش خوابید،
و شروع کرد خیلی قشنگ قشنگ آلِن دِلونی برایش حرف زد.
حرف که نمیزد!
لاکِردار داشت برایش نقّاشی میکرد.
*جمال* میخواست آسمان ابریِ زمستانِ دم غروب را آفتابی کند و رنگش کند.
او میخواست امّید بدهد.

همه میدانستند خاک رُس
و برف چهارروزه ، چقدر سرد است.؟.
مخصوصاً اگر قرار باشد
چهار ساعت لایِ آن باشی.!؟!.
دو تا دختر فِسقِلی هم
توی قوچان داشته باشی، بی‌شناسنامه.

امّا *جمال* کارش را خوب بلد بود.
*جمال* خوب ‌میدانست که کلمات ، منبع لایتناهی انرژی و امّیدند،
اگر درست مصرفشان کنند.
*جمال* چهار ساعت تمام ماند کنار مّقنّی و ریزریز دنیای خاکستری و واقعیِ دوروبرش را برایش رنگ کرد :
آبی ، سبز ، قرمز.

*جمال* امّید را گاماس ، ‌گاماس تزریق کرد زیر پوستش.
چهار ساعت تمام.!؟!.
مُقنّی زنده ماند.
البتّه حتماً بیشتر هم به‌همّت *جمال* زنده ماند.
آدمها همه ، توی زندگی
یک *جمال* میخواهند برای خودشان.
زندگی از َازل تا به اَبد خاکستری بوده و هست.
فقط این وسط یکی باید باشد که به‌دروغ هم که شده ، رنگ بپاشد روی این‌همه اَبرِ خاکستری.

رمز زنده ماندن زیر آوار زندگی فقط کلمات هستند وبس.

کلمات را قبل از اِنقضاء،
درست مصرف کنیم.
*جمالِ* زندگیمان را پیدا کنیم.
*جمال* زندگیِ دیگران باشیم.


*#فهيم_عطّار*