عادتهای نوشتن مصطفی رحماندوست
نه خیلی باسواد بودم، نه خیلی هنرمند، اما خیلی کار کردم
🖍معلممان با اخم پرسید: «چه کسی این شعر را برایت نوشته؟» و من گفتم: «هیچکس! خودم نوشتم». در همان لحظه خودنویساش را روی میز گذاشت و گفت شعری درباره این خودنویس بگو و من هم در حد توانم چیزی سرودم. بعد گفت راجع به پنجره، در و ... شعر بگو و من هم چیزهایی گفتم. معلممان گفت: «پس تو شاعری!»
🖍پایان دانشگاه اتفاقهایی افتاد که مفصل است و احساس کردم بیخودی دارم ادای روشنفکری درمیآورم و دیگران هم خیلی روشنفکرانه به کارهایم نگاه میکنند و نه من حرفهای آنها را میفهمم و نه آنها حرف مرا. همین سبب شد تصمیم بگیرم دیگر ننویسم،یا حداقل دیگر برای بزرگسالان ننویسم
🖍واقعا نمیدانم چرا این شعر معروف شد. اگر میدانستم چه ویژگی داشته که همه شعرهایم را اینطور میگفتم. واقعا نمیدانم چه چیزی در این شعر هست. یک بار در مصاحبهای گفتم قومیتهای مختلف در ایران موسیقیهای مختلف دارند اما میبینیم که همه این بچهها شعر «انار» را با یک آهنگ خاص میخوانند. نمیدانم واقعا برکت شعر جبهه بوده یا برکت راز آفرینش!
🖍معمولا هنگامی رانندگی به موضوعاتی که میخواهم بنویسم یا شعرهایی که میخواهم بگویم فکر میکنم و یادداشتبرداری میکنم و غالبا یادداشتهای کلی از موضوعاتی دارم که میخواهم به آنها بپردازم در حال حاضر سبدی پر از سوژههای ناتمام دارم که هنوز نتوانستهام به آنها بپردازم
🖍تقریبا هرچه که درباره ادبیات کودکان باشد را مطالعه میکنم. کار اغلب نویسندگان ایرانی که نامی دارند و کاری کردهاند را خواندهام یا گوش کردهام. البته سالها بود رمان نمیخواندم چون نمیرسیدم ولی در چندسال اخیر راهی پیدا کردم تا بتوانم رمان بخوانم، از طریق کتاب گویا
مشروح گفتوگو با مصطفی رحماندوست درباره زندگی و کارش
👇👇👇
http://ibna.ir/fa/doc/longint/256408
عادتهای نوشتن مصطفی رحماندوست
نه خیلی باسواد بودم، نه خیلی هنرمند، اما خیلی کار کردم
🖍معلممان با اخم پرسید: «چه کسی این شعر را برایت نوشته؟» و من گفتم: «هیچکس! خودم نوشتم». در همان لحظه خودنویساش را روی میز گذاشت و گفت شعری درباره این خودنویس بگو و من هم در حد توانم چیزی سرودم. بعد گفت راجع به پنجره، در و ... شعر بگو و من هم چیزهایی گفتم. معلممان گفت: «پس تو شاعری!»
🖍پایان دانشگاه اتفاقهایی افتاد که مفصل است و احساس کردم بیخودی دارم ادای روشنفکری درمیآورم و دیگران هم خیلی روشنفکرانه به کارهایم نگاه میکنند و نه من حرفهای آنها را میفهمم و نه آنها حرف مرا. همین سبب شد تصمیم بگیرم دیگر ننویسم،یا حداقل دیگر برای بزرگسالان ننویسم
🖍واقعا نمیدانم چرا این شعر معروف شد. اگر میدانستم چه ویژگی داشته که همه شعرهایم را اینطور میگفتم. واقعا نمیدانم چه چیزی در این شعر هست. یک بار در مصاحبهای گفتم قومیتهای مختلف در ایران موسیقیهای مختلف دارند اما میبینیم که همه این بچهها شعر «انار» را با یک آهنگ خاص میخوانند. نمیدانم واقعا برکت شعر جبهه بوده یا برکت راز آفرینش!
🖍معمولا هنگامی رانندگی به موضوعاتی که میخواهم بنویسم یا شعرهایی که میخواهم بگویم فکر میکنم و یادداشتبرداری میکنم و غالبا یادداشتهای کلی از موضوعاتی دارم که میخواهم به آنها بپردازم در حال حاضر سبدی پر از سوژههای ناتمام دارم که هنوز نتوانستهام به آنها بپردازم
🖍تقریبا هرچه که درباره ادبیات کودکان باشد را مطالعه میکنم. کار اغلب نویسندگان ایرانی که نامی دارند و کاری کردهاند را خواندهام یا گوش کردهام. البته سالها بود رمان نمیخواندم چون نمیرسیدم ولی در چندسال اخیر راهی پیدا کردم تا بتوانم رمان بخوانم، از طریق کتاب گویا
مشروح گفتوگو با مصطفی رحماندوست درباره زندگی و کارش
👇👇👇
http://ibna.ir/fa/doc/longint/256408