ناگهان پسر زیر گریه زد و خاطرات شیرینش به یادش اومد..
فلش بک'
طبق معمول هیونگ داشت پیانو میزد...
دستاش روی کلید های پیانو میرقصید ..چه موسیقیه زیبایی
موهای طلاییش زیر نور خورشید که از پنجره ی بزرگ کلیسا میتابید به زیبایی میدرخشید
پسرک سمت مرد رفت و اون تار های ابریشمی رو بویید ..
انگار زمان به کندی حرکت میکرد..
اون هیچ وقت نمیخواست لبخند گرم هیونگ ناپدید بشه"
ولی حالا چی..؟
حالا خود هیونگ توی تابوت مشکلی با گل های رز محو شده..
فلش بک'
طبق معمول هیونگ داشت پیانو میزد...
دستاش روی کلید های پیانو میرقصید ..چه موسیقیه زیبایی
موهای طلاییش زیر نور خورشید که از پنجره ی بزرگ کلیسا میتابید به زیبایی میدرخشید
پسرک سمت مرد رفت و اون تار های ابریشمی رو بویید ..
انگار زمان به کندی حرکت میکرد..
اون هیچ وقت نمیخواست لبخند گرم هیونگ ناپدید بشه"
ولی حالا چی..؟
حالا خود هیونگ توی تابوت مشکلی با گل های رز محو شده..