اَبر.


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


https://t.me/BChatBot?start=sc-469145-Wqk1XNc

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter




It's snowing outside and our Hazza is watching snowflakes for the first time. He's confused and somehow scared but at the same time excited to understand what those white things falling from sky are. We decided to take a walk and also buy some groceries. Who will pass this dream night without a cup of Latte? Steam rises from her coffee and the tip of her nose turns to pink. We're dancing in the streets with a cigarette between our fingers and lips. We bought some veggies, fruits, ice cream, oat bread, candles and linguine. On our way back home, we almost slipped but just laughed in the loudest way we could. Snow set on her curly hair and you can't imagine how adorable and sweet she is. We'll be making pasta with champagne for dinner, for the first snowing night.


Will there be a place where you and I may find home?
In heaven,
Make our home in heaven.


-طبیعت از طریق احساساتی مانند درد، گرسنگی، تشنگی و مانند این‌ها به من یاد می‌دهد که بدانم به نامِ ناخدای این کشتی صرفا ساکنِ بدنم نیستم، بلکه ارتباطی بسیار نزدیک با این بدن دارم و به قولی به اندازه‌ای با آن درهم‌آمیخته شده‌ام که به نظر می‌رسد با بدنِ خودم یک کلِ واحد را تشکیل می‌دهم.

-دکارت؛ مراقبه‌ی پنجم؛ ۱۶۴۱.






Wish I could run,
Can't you see I'm tired of it all?


Video is unavailable for watching
Show in Telegram


امروز زیباترین و باارزش‌ترین بسته‌ی پستیِ جهان رو دریافت کردم. بخشی از تو الان توی اتاقِ من نفس می‌کشه. کنارِ من. انگار واقعا می‌تونم ببوسم‌ت. دست‌هات رو بگیرم و با چشم‌هات به درخت‌ها نگاه کنم. اینجا پر شده از عطرِ تو. سبز شده. زنده‌ شده. روشن شده.


خونه‌ی ما، پشت ابراست. اون‌ور دل‌تنگی‌ ماست. ته جاده‌های خیس‌ه. پشتِ بارون. پشتِ دریاست. پشتِ خنده‌های گرم‌اش، آدم‌های خسته داره. گربه‌های نازی داره. رو دیوار‌هاش عکس‌های قدیمی. خونه‌ی ما، دورهِ دوره، پشتِ کوه‌های صبوره. پشتِ دشت‌های طلایی، پشت‌ِ صحرا‌های خالی، خونه‌ی ماست. اون‌ور آب. اون‌ور موج‌های بی‌تاب. پشتِ جنگل‌های سروه. توی رویاست. توی خواب.




4 months.




She's full of life, full of light. Filled with stars, green, trees, daffodils, windows. Like fresh vernal breeze dancing through curly hair. Like water drops falling from her curly hair after showering. Our home smells like her shampoo. Sweet and alive. She's making coffee when her favorite TV show is going to start soon and she's telling me to turn the TV on. I'm playing violin and she's reading her favorite poem while it's snowing outside. It's early in the morning, I'm baking pancakes with peanut butter, she's feeding and caressing our Hazza. David Bowie can be heard in the kitchen and we're dancing on the tiles and everywhere smells like pasta. Beautiful bright days, come. Come.






"اونجام، جایی که من رو می‌شناسه، خونه. دردناکه، اما تو شریانِ عریان‌ش رو می‌پوشونی. تمام چیزی که می‌خوام همینه. کلمه‌ای ندارم برای بیانِ احساس‌م. اما تو می‌دونی. سکوت من رو می‌شنوی. برام حرف می‌زنی.‌ استریا. عزیزِ روشنی‌بخشِ دلِ من."


" بیا بغل من، همینجا، من تو رو میشناسم. بیا بغل من، همینجا، جایی که میتونم آرومت کنم، برات حرف بزنم، سکوت کنیم، دست هات رو میگیرم. بیا اینجا، نمیدونی چیکار کنی. نمیدونم چیکار کنیم. بیا اینجا که دووم بیاریم. چشم هات رو ببند، خونه رو تصور کن."





20 last posts shown.

111

subscribers
Channel statistics