💕علامه عبد الفتاح ابو غده رحمه الله در کتاب قیمة الزمن حکایت عجیبی از کتاب ترتیب المدارک در مشغولیت ابن سحنون به علم می آورد :
🌹 وحكى المالكي قال: كانت لمحمد بن سحنون، تسعة أسرة. يريد لكل سرير سرية. وكانت له سرية يقال لها أم قدام. فكان عندها يوماً، وقد شغل في تأليف كتاب الى الليل، فحضر الطعام، فاستأذنته، فقال لها: أنا مشغول الساعة. فلما طال عليها، جعلت تلقمه الطعام، حتى أتت عليه. وتمادى هو على ما هو فيه الى أن أذن لصلاة الصبح. فقال: شغلنا عنك الليلة يا أم قدام. هات ما عندك. فقالت قد والله يا سيدي ألقمته لك. فقال لها: ما شعرت بذلك.
ترتيب المدارك وتقريب المسالك للقاضي عياض💕
🌹میفرماید حکایت شده که محمد بن سحنون را نه تخت بود و هر تخت را کنیزی و او را کنیزی بود به نام ام قدام پس روزی به نزد او بود و ابن سحنون تا شب مشغول تالیف کتاب بود تا اینکه غذا آماده شد و آن کنیز از او اجازه ورود خواست پس شیخ جواب داد که من در این ساعت مشغولم پس کنیز چون دید شیخ بسیار دیر کرد خود شروع کرد به لقمه گذاشتن در دهان ابن سحنون و ابن سحنون به نوشتن و تالیف کتاب ادامه داد تا اینکه اذان صبح گفته شد
پس رو به ام قدام کرد و گفت دیشب مشغول بودم ای ام قدام بیاور آنچه داری ( تا غذا بخورم ) پس ام قدام گفت ای مولایم به خدا سوگند که من غذا را لقمه لقمه در دهانت گذاشتم
پس شیخ گفت من متوجه نشدم‼️❗️
🍂بله این است مشغولیت و غرق شدن سلف ما در تالیف و طلب علم که باید اسوه ما باشند و به خدا پناه میبریم که امروز افرادی قلیل العلم و ردیء الفهم و بی تقوا پیدا شده اند که میگویند هم رجال و نحن رجال و علما را خطا کار میدانند فإلى الله المشتكى🍂
💞کانال معارف الحدیث
💞maarefol_hadis
🌹 وحكى المالكي قال: كانت لمحمد بن سحنون، تسعة أسرة. يريد لكل سرير سرية. وكانت له سرية يقال لها أم قدام. فكان عندها يوماً، وقد شغل في تأليف كتاب الى الليل، فحضر الطعام، فاستأذنته، فقال لها: أنا مشغول الساعة. فلما طال عليها، جعلت تلقمه الطعام، حتى أتت عليه. وتمادى هو على ما هو فيه الى أن أذن لصلاة الصبح. فقال: شغلنا عنك الليلة يا أم قدام. هات ما عندك. فقالت قد والله يا سيدي ألقمته لك. فقال لها: ما شعرت بذلك.
ترتيب المدارك وتقريب المسالك للقاضي عياض💕
🌹میفرماید حکایت شده که محمد بن سحنون را نه تخت بود و هر تخت را کنیزی و او را کنیزی بود به نام ام قدام پس روزی به نزد او بود و ابن سحنون تا شب مشغول تالیف کتاب بود تا اینکه غذا آماده شد و آن کنیز از او اجازه ورود خواست پس شیخ جواب داد که من در این ساعت مشغولم پس کنیز چون دید شیخ بسیار دیر کرد خود شروع کرد به لقمه گذاشتن در دهان ابن سحنون و ابن سحنون به نوشتن و تالیف کتاب ادامه داد تا اینکه اذان صبح گفته شد
پس رو به ام قدام کرد و گفت دیشب مشغول بودم ای ام قدام بیاور آنچه داری ( تا غذا بخورم ) پس ام قدام گفت ای مولایم به خدا سوگند که من غذا را لقمه لقمه در دهانت گذاشتم
پس شیخ گفت من متوجه نشدم‼️❗️
🍂بله این است مشغولیت و غرق شدن سلف ما در تالیف و طلب علم که باید اسوه ما باشند و به خدا پناه میبریم که امروز افرادی قلیل العلم و ردیء الفهم و بی تقوا پیدا شده اند که میگویند هم رجال و نحن رجال و علما را خطا کار میدانند فإلى الله المشتكى🍂
💞کانال معارف الحدیث
💞maarefol_hadis