اشعار محمود فاضلی نیا ازدیارشیخ جام

عید آمده تا دوباره آغاز کنیم
وین شیوه ی بندگی ،ز نو ساز کنیم

خوب است که با آمدن عید سعید
ما هم گره از کار کسی باز کنیم

عید سعید فطر مبارکباد

#محمود_فاضلی_نیا

عید آمده تا دوباره آغاز کنیم
واین شیوه ی بندگی ز نو ساز کنیم

خوب است که با آمدن عید سعید
ما هم گره از کار کسی باز کنیم

#محمود_فاضلی_نیا

برو با توبه بر در گاه پاکش میتوان ای دل



دریغا از کَفَت شد ماه رحمت رایگان ای دل
تو در خواب و به مقصد می رسد این کاروان ای دل

چو طفلان غرق بازی گشته با جوز و مویز اینک
خجل گردی ازین غفلت ،به وقت امتحان ای دل

کجا تا سال دیگر بار دیگر فرصتی آید
که گردی بهره ور زین خوان و بحر بیکران ای دل

غنیمت دان اینک لحظه های واپسینش را
ز چشم خیره اشکی ریز و سیلی کن روان ای دل

دعایی ،توبه ای، اشکی ،بریز اندر سحرگاهش
که در هم می تَنَد این دم زمین و آسمان ای دل

به آب دیده غسلی ده دل تیره ز عصیان را
که باشد اشکهای مذنبین دُرّ گران ای دل

چو با طاعت نگشتی بر در شاه شهان مقبول
برو با توبه بر درگاه پاکش، میتوان ای دل


رسید اینک زمان فضل و انعام خداوندی
که باشد ذره ی احسان او چون کهکشان ای دل

زمین گشته معطر از حضور قدسیان اکنون
کمر بسته به خدمت ،بهر ما ،کروبیان ای دل

ندایی هر طرف آید به گوش ما که میگوید
برای روزه داران دارد از حق ارمغان ای دل

رسیده وقت بخششها و خلعتهای شاهانه
خدا خود صاحب این سفره هست و میزبان،ای دل

به روز عید از تن چون کشیدی جامه ی کهنه
مصفا از گناهان کن درین دم،قلب و جان ای دل

چو بر تن جامه ی نو کرده ای در عید ،بهتر که
ز تقوا جامه ای نیکو بدوزی این زمان ای دل

درین روز مبارک گر به کف سیم و زرت باشد
نما خرج فقیر و مستمند و بی کسان،ای دل

اگر خواهی که گردی بهره ور زین خوان بی پایان
مکن امساک و دستی گیر از هر ناتوان،ای دل


نما از کینه ها دل را مطهر مثل آیینه
که گردد بهره مند از فیض حق،روشن روان ای دل

غنیمت دان این ایام باقی مانده از عمرت
مکن نقدی که در کف مانده، خرج این و آن ای دل


اگر چه رو سیاهی فاضلی لکن مشو نومید
که باشد رحمتش افزون تر از حدِّ بیان ،ای دل

#محمود_فاضلی_نیا

چو باشد باغبانی خواب آن دم
شود باغش کویر و دشت و هامون

تبر قاضی شود آنجا و محکوم
به اعدام مینماید بید مجنون

#محمود_فاضلی_نیا

وداع با رمـــضـــا ن



الوداع ای ماه رحمت ماه نور
الوداع ای ماه میعاد و حضور

الوداع ای ابر رحمت،بحر جود
ای مهِ تسبیح و تهلیل و سجود

نیمه شبهایت صفائی داشتیم
با تو خوش حال و هوائی داشتیم

ازتو ایثار و کرم آموختیم
توشه ها از خرمنت اندوختیم

ای دریغا در فراغت ای دریغ
میشوی پنهان تو اینک پشت میغ

دیده ها از دوری ات گریان شده
سینه شرحه شرحه ،دل لرزان شده

ذکر و تسبیح و تراویح و نماز
ختم قرآن و دعا ،راز و نیاز

شوق افطار و دعای تشنه لب
راز دل گفتن به ایزد ،با ادب

میتوان حس کردیک بار دگر
لذت بیداریِّ وقت سحر؟

یا الهی باز خواهد شد نصیب؟
ذکر و تسبیح و دعا،اَمَّن یُجِیب

بار الها ای کریم مُستعان
بار دیگر تازه گردان روح و جان

شاد کن ما را ،به تسبیح و صیام
پاک ِمان کن با تراویح و قیام

کزفراغش دیده ابر نوبهار
چشمها گریان و دل امّیدوار

تا بیابد سال دیگر فاضلی
ماه قرآن و دعا و همدلی

#محمود_فاضلی_نیا

چو برگردد خدا آن لحظه از پیل
زبونش می کند مرغ ابابیل

و گر باشد تو را حق یار و یاور
چه غم گر دشمنانت میل در میل

#محمود_فاضلی_نیا

خدایا بارالها کردگارا
مرا با لطف و فضلت آشنا کن

بده قلبی پر از مهر و محبت
درونش را زلال و با صفا کن

#مبشر_فاضلی_نیا

کردگارا از بدی ها در گذار

کز گناهان رو سیاهم شرمسار


نامه از انبوه عصیانم سیاه

لکن هستم بر درت امیدوار


من گدا و تو شهنشاه جهان
حاجتی دارم شها آن را بر آر


چون تو دادی وعده ی لا تقنطوا

زان بشارت بر دلم آمد قرار


یا عبادیِ الّذین اسرفوا

گر شوید از کرده ی خود شرمسار


یغفراللهُ ذنوبَ المذنبین

در سحرگاهان دمی دستی برآر


ای برادر دل به این دنیا مبند

چون نباشد جای آرام و قرار


عاقل اندر گردش چرخ و فلک
بنگرد از دیدگاه اعتبار


آنچه در کف داری از مال جهان

نزد ایزد کی بی ارزد ؟ هوش دار


عمر را اندر گنه ضایع مکن

ور نمودی حالیا شو توبه کار


فاضلی گر چه ندارد توشه ای

دارد امید از جناب کردگار


تا مگر بخشد به نیکان خودش

گرچه دارد جرمهای بیشمار

#محمود_فاضلی_نیا

زاده ی اردیبهشتم با شقایق آمدم
در جهان تا پا نهادم ،مست و عاشق آمدم

هر سحر در قالب من می دمد وزن و عروض
زین سبب سرگشته و دور از خلایق آمدم

#محمود_فاضلی_نیا
بداهه

برو با توبه بر در گاه پاکش میتوان ای دل



دریغا از کَفَت شد ماه رحمت رایگان ای دل
تو در خواب و به مقصد می رسد این کاروان ای دل

چو طفلان غرق بازی گشته با جوز و مویز اینک
خجل گردی ازین غفلت ،به وقت امتحان ای دل

کجا تا سال دیگر بار دیگر فرصتی آید
که گردی بهره ور زین خوان و بحر بیکران ای دل

غنیمت دان اینک لحظه های واپسینش را
ز چشم خیره اشکی ریز و سیلی کن روان ای دل

دعایی ،توبه ای، اشکی ،بریز اندر سحرگاهش
که در هم می تَنَد این دم زمین و آسمان ای دل

به آب دیده غسلی ده دل تیره ز عصیان را
که باشد اشکهای مذنبین دُرّ گران ای دل

چو با طاعت نگشتی بر در شاه شهان مقبول
برو با توبه بر درگاه پاکش، میتوان ای دل

اگر چه رو سیاهی فاضلی لکن مشو نومید
که باشد رحمتش افزون تر از حدِّ بیان ای دل

#محمود_فاضلی_نیا

من ازقبیله ی دردم ،نیای من ماتم
پدر برادر و هر آشنای من ماتم

چرا ز غم نسرایم چرا نگریَم من
چو گشته رهبر من مقتدای من ماتم

میان دخمه ی تاریک این جهان کورم
رفیق من غم و درد وعصای من ماتم

نه وقت خوش نه صفا این حزین را زیبد
چو از ازل به تنم شد قبای من ماتم

اگر چه دفتر دل پر شده ز غم،اما
زند ز صفحه ی دل خط خدای من،ماتم

#محمود_فاضلی_نیا

باید از چشم جنون سازی نظر
بر رخ لیلا ،نه از چشمان سر

چشم عاشق زشت را زیبا کند
عشق اعجاز و ید بیضا کند

قیس ها در ادعا بسیار تر
شاه ملک عشق،مجنونی دگر

زانکه آنان موی را دیدند و بس
قیس عامر پیچشش ،ای همنفس

اینچنین باشد تفاوتهای ما
فرق باشد از ثریا تا ثریٰ


#محمود_فاضلی_نیا
بداهه

علی که سایه درین توده خراب انداخت
جهان شرک عرب را در اضطراب انداخت


به زور قوّت و سر پنجه ی ید اللهی
چه شور بود به عالم که آن جناب انداخت


به خانه ای که خطر موج میزد از در و بام
بدون خوف درآن خانه رختخواب انداخت


هرآنکه در صف هیجا بر او مبارزه کرد
سرش برید و تنش رابه افتاب انداخت


مخور فریب دروغ کسی که میگوید
عمر به گردن شیر خدا طناب انداخت

عمر کسی است که چون رود نیل نقصان یافت
نوشت نامه به دریا به روی آب انداخت


غم جهان نخورد بعد از این جلال الدین
که کار خویش به فاروق و بوتراب انداخت


بر گرفته از کتاب زنبیل جلالی