💕 بودا به دهی سفر كرد.
زنی كه مجذوب سخنان او شده بود ،
از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه زن شد.
كدخدای دهكده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت:
«این زن، هرزه است به خانه او نروید.»
بودا به كدخدا گفت:
«یكی از دستانت را به من بده.»
كدخدا تعجب كرد و یكی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه بودا گفت:
«حالا كف بزن.»
كدخدا بیشتر تعجب كرد و گفت:
«هیچ كس نمیتواند با یك دست كف بزند.»
بودا لبخندی زد و پاسخ داد:
«هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد،
مگر این كه مردان دهكده نیز هرزه باشند.
بنابراین مردان و پولهایشان است كه از این زن،
زنی هرزه ساختهاند.»
@Maktabehma