دلم برای صبح ها زود بیدار شدن و مدرسه رفتن تنگ شده...
دلم برای اینکه با بدبختی همه بند و بساطمو تو ماشین جا کنم و جوری بشینم که جای بقیه رو تنگ نکنم تنگ شده...
دلم برای اینکه تا میام از لیوانم قهومو بخورم تا بتونم تو طول روز زنده بمونم راننده سرویس میندازه توی دست انداز و کل هیکلم بودی قهوه میگیره تنگ شده...
دلم برای نم بارون ها و هوای ابری که معلوم نبود کله سحره یا نصفه شب تنگ شده...
دلم برای پلی لیست مزخرف سرویسم که یهو یه اهنگ مسخره کل روز میوفتاد تو دهنم تنگ شده...
دلم برای اینکه صبحا به راننده التماس کنم تا از مسیر کنار مرداب بریم چون خیلی خوشگله تنگ شده...
دلم برای کارگاه داغون مدرسه و کلاسمون و کارگر های ساختمون رو به رویی که باهاشون بای بای میکردم تنگ شده...
دلم برای این همه راه از کلاس تا بوفه رفتن و مواجه شدن با بوفه بسته تنگ شده...
دلم برای بستنی های وسط زمستون تو کارگاه یا شیرکاکائو های زیر بارون تنگ شده...
دلم برای شوفاژ تو راهرو که با انوشا کنارش میشستیم تا معلم بیاد تنگ شده...
دلم برای غر های سرویسم که میگفت وقتی زنگ میخوره وسایلتو زود جمع کن بیا بیرون من جای دیگه سرویس دارم تنگ شده...
دلم برای خواب های نیمه کاره مسیر طولانی مدرسه تا خونه تنگ شده...
دلم برای همسرویسی پرحرفم که شیرازی بود و کل مسیر و حرف میزد و حتی براش مهم نبود که من گوش نمیدم یا خوابم تنگ شده...
دلم برای با عشق درس خوندن برای چیزایی که عاشقشونم تنگ شده...
دلم برای عادی بودن و وقت گذروندن تنگ شده.
دلم برای اینکه با بدبختی همه بند و بساطمو تو ماشین جا کنم و جوری بشینم که جای بقیه رو تنگ نکنم تنگ شده...
دلم برای اینکه تا میام از لیوانم قهومو بخورم تا بتونم تو طول روز زنده بمونم راننده سرویس میندازه توی دست انداز و کل هیکلم بودی قهوه میگیره تنگ شده...
دلم برای نم بارون ها و هوای ابری که معلوم نبود کله سحره یا نصفه شب تنگ شده...
دلم برای پلی لیست مزخرف سرویسم که یهو یه اهنگ مسخره کل روز میوفتاد تو دهنم تنگ شده...
دلم برای اینکه صبحا به راننده التماس کنم تا از مسیر کنار مرداب بریم چون خیلی خوشگله تنگ شده...
دلم برای کارگاه داغون مدرسه و کلاسمون و کارگر های ساختمون رو به رویی که باهاشون بای بای میکردم تنگ شده...
دلم برای این همه راه از کلاس تا بوفه رفتن و مواجه شدن با بوفه بسته تنگ شده...
دلم برای بستنی های وسط زمستون تو کارگاه یا شیرکاکائو های زیر بارون تنگ شده...
دلم برای شوفاژ تو راهرو که با انوشا کنارش میشستیم تا معلم بیاد تنگ شده...
دلم برای غر های سرویسم که میگفت وقتی زنگ میخوره وسایلتو زود جمع کن بیا بیرون من جای دیگه سرویس دارم تنگ شده...
دلم برای خواب های نیمه کاره مسیر طولانی مدرسه تا خونه تنگ شده...
دلم برای همسرویسی پرحرفم که شیرازی بود و کل مسیر و حرف میزد و حتی براش مهم نبود که من گوش نمیدم یا خوابم تنگ شده...
دلم برای با عشق درس خوندن برای چیزایی که عاشقشونم تنگ شده...
دلم برای عادی بودن و وقت گذروندن تنگ شده.