این یک پیش درآمد دشتی اثر موسی خانِ معروفیست.
خاطرم هست که حدودا ۱۲ سال پیش، زمستان بود. مشق آن هفته ام این بود که تا جلسه ی بعدی این را خوب یاد بگیرم. اما چون بلد نبودم مضراب ریز بزنم خیلی گریه میکردم. فکر میکردم هیچ وقت قرار نیست نوازنده ی خوبی برای سه تار باشم چون اساسی ترین تکنیک یعنی مضرابِ ریز زدن را بلد نیستم. القصه آنقدر نشستم و زدم و انگشتانم بین سیم ها گیر کرد که نهایتا از مضراب های تکه تکه ام یک مضراب ریز مداوم نه چندان تمیز در آوردم. جهیدم سمت آشپزخانه و به مادرم گفتم بالاخره توانستم مضراب ریز بزنم و همچنان امیدی هست! :)
من اسم این پیشدرآمد را گذاشتم امید.
امشب که دوباره درس های آغازین کتاب هنرستان را مرور میکردم احساس کردم حالا بعد از ۱۲ سال در این مرحله از زندگی ام نیاز به امید دارم. امیدی از جنس موسیقی و شعر. چیزی که نور امید را در دلم چنان روشن کند که از شادی دوباره به سمت آشپزخانه خیز بردارم و فریاد بزنم که همچنان امیدی هست برای ادامه دادن.
خاطرم هست که حدودا ۱۲ سال پیش، زمستان بود. مشق آن هفته ام این بود که تا جلسه ی بعدی این را خوب یاد بگیرم. اما چون بلد نبودم مضراب ریز بزنم خیلی گریه میکردم. فکر میکردم هیچ وقت قرار نیست نوازنده ی خوبی برای سه تار باشم چون اساسی ترین تکنیک یعنی مضرابِ ریز زدن را بلد نیستم. القصه آنقدر نشستم و زدم و انگشتانم بین سیم ها گیر کرد که نهایتا از مضراب های تکه تکه ام یک مضراب ریز مداوم نه چندان تمیز در آوردم. جهیدم سمت آشپزخانه و به مادرم گفتم بالاخره توانستم مضراب ریز بزنم و همچنان امیدی هست! :)
من اسم این پیشدرآمد را گذاشتم امید.
امشب که دوباره درس های آغازین کتاب هنرستان را مرور میکردم احساس کردم حالا بعد از ۱۲ سال در این مرحله از زندگی ام نیاز به امید دارم. امیدی از جنس موسیقی و شعر. چیزی که نور امید را در دلم چنان روشن کند که از شادی دوباره به سمت آشپزخانه خیز بردارم و فریاد بزنم که همچنان امیدی هست برای ادامه دادن.