قرص برنج نخور!
✍ احسان محمدی
1⃣ اونایی که قرص برنج میخورن، بدترین خاطره ما هستن. مریض با پای خودش میاد اورژانس و میگه من قرص برنج خوردم.
هیچ علامتی هم نداره. فکر میکنه زنده میمونه. بعد از دو سه ساعت، علائم خودشو نشون میده. گاز قرص که توی معده آزاد میشه، اکسیژن خون رو میگیره و ارگانهای بدن دونه دونه فاسد میشه و از کار میافته و اینا در حالت هشیاری شاهد از کار افتادن ارگانهای بدنشون هستن.
اول معده، بعد قلب و کلیه و کبد و آنقدر درد زیاد میشه که مغز دیگه قادر به پاسخگویی به درد نیست و اون موقع است که به تدریج دچار کاهش سطح هوشیاری میشن و به التماس میفتن که کمک کنیم زنده بمونن. همه کار براشون انجام میدیم. شستوشوی معده، احیا، اما میدونیم که بیفایده است./گزارش روزنامه اعتماد؛ آبان ۹۵
2⃣ دو سال پیش این گزارش را خواندم و گاهی که زندگی چنگال های فلزی زنگ زده اش را در روح و جانم فشار می دهد و فکر می کنم امیدی نیست یادش می افتم.
یاد آن التماس دَم مرگ. یاد آن تقلا برای بازگشت به زندگی. کسی که خودکشی کرده حتماً پیمانه صبرش پُر شده ولی زندگی چقدر قوی است که در آخرین لحظه باز التماس می کنی که برگردی...
3⃣ آنهایی که مدت ها نقشه ریخته اند، نفت خریده اند و بالاخره یک روز کنج خانه دست به خودسوزی زده اند، باز هم در آخرین دقیقه ها توی کوچه می دوند و التماس می کنند نجاتشان بدهند.
4⃣ این روزها مدیران زحمتکش و خدمتگذار کشور با تلاش شبانه روزی موفق شده اند امید میلیون ها ایرانی را به قتل برسانند. دست مریزاد دارد این همه هنر!
حال همه مان کمابیش شبیه هم است. دل خسته، خرد شده زیر فشار زندگی، سرخورده از برخورد با آفتابه دزد و رقص اختلاس گر میان کُپه دلار و ... اما زندگی از هر چیزی قوی تر است.
5⃣ حق با آناگاوالدا بود که نوشت: آدمهایی که از بازداشتگاههای اجباری برگشتهاند دوباره زاد و ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانههاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوسها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.
چرا که زندگی از هر چیزی قوی تر است.
6⃣ با همه دشواری این روزها و روزگار، محکم قدم برداریم، مشت گره کنیم، لبخند بزنیم و مچ لزج و چرک خورده ناامیدی را بخوابانیم که آدمی چاره ساز است و زندگی از مرگ دوست داشتنی تر...
✍ احسان محمدی
1⃣ اونایی که قرص برنج میخورن، بدترین خاطره ما هستن. مریض با پای خودش میاد اورژانس و میگه من قرص برنج خوردم.
هیچ علامتی هم نداره. فکر میکنه زنده میمونه. بعد از دو سه ساعت، علائم خودشو نشون میده. گاز قرص که توی معده آزاد میشه، اکسیژن خون رو میگیره و ارگانهای بدن دونه دونه فاسد میشه و از کار میافته و اینا در حالت هشیاری شاهد از کار افتادن ارگانهای بدنشون هستن.
اول معده، بعد قلب و کلیه و کبد و آنقدر درد زیاد میشه که مغز دیگه قادر به پاسخگویی به درد نیست و اون موقع است که به تدریج دچار کاهش سطح هوشیاری میشن و به التماس میفتن که کمک کنیم زنده بمونن. همه کار براشون انجام میدیم. شستوشوی معده، احیا، اما میدونیم که بیفایده است./گزارش روزنامه اعتماد؛ آبان ۹۵
2⃣ دو سال پیش این گزارش را خواندم و گاهی که زندگی چنگال های فلزی زنگ زده اش را در روح و جانم فشار می دهد و فکر می کنم امیدی نیست یادش می افتم.
یاد آن التماس دَم مرگ. یاد آن تقلا برای بازگشت به زندگی. کسی که خودکشی کرده حتماً پیمانه صبرش پُر شده ولی زندگی چقدر قوی است که در آخرین لحظه باز التماس می کنی که برگردی...
3⃣ آنهایی که مدت ها نقشه ریخته اند، نفت خریده اند و بالاخره یک روز کنج خانه دست به خودسوزی زده اند، باز هم در آخرین دقیقه ها توی کوچه می دوند و التماس می کنند نجاتشان بدهند.
4⃣ این روزها مدیران زحمتکش و خدمتگذار کشور با تلاش شبانه روزی موفق شده اند امید میلیون ها ایرانی را به قتل برسانند. دست مریزاد دارد این همه هنر!
حال همه مان کمابیش شبیه هم است. دل خسته، خرد شده زیر فشار زندگی، سرخورده از برخورد با آفتابه دزد و رقص اختلاس گر میان کُپه دلار و ... اما زندگی از هر چیزی قوی تر است.
5⃣ حق با آناگاوالدا بود که نوشت: آدمهایی که از بازداشتگاههای اجباری برگشتهاند دوباره زاد و ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانههاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوسها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.
چرا که زندگی از هر چیزی قوی تر است.
6⃣ با همه دشواری این روزها و روزگار، محکم قدم برداریم، مشت گره کنیم، لبخند بزنیم و مچ لزج و چرک خورده ناامیدی را بخوابانیم که آدمی چاره ساز است و زندگی از مرگ دوست داشتنی تر...