اوایِ بی صدای مروارید های نگاه معشوقه اش،بشارت از مرگی در اغوش گل سرخ زیبایش میداد..!
ارامشِ لبخند پر هیاهوی اسمان،روحش را از اخرین پله های لق و چوبی زندگیش، عبور داد و با بوسه ای که بر پلک های بسته اش نشست،قلبش را میان تپش های عشق جاودانه اش گم کرد..!
ارامشِ لبخند پر هیاهوی اسمان،روحش را از اخرین پله های لق و چوبی زندگیش، عبور داد و با بوسه ای که بر پلک های بسته اش نشست،قلبش را میان تپش های عشق جاودانه اش گم کرد..!