▪️ چگونه یالوم شدم
بخش #آخر
آثار یالوم
در ادامه کتاب من چگونه اروین یالوم شدم، او به نحوه خلق تک تک آثارش میپردازد. از بازخوردهایی که گرفته میگوید؛ دعوا در مصاحبه رادیویی، جنجال بر سر یکی از شخصیتهای چاق داستان مامان و معنای زندگی و تمجیدهایی که در کشورهای مختلف از او صورت میگیرد. برای طرفداران آثار یالوم نحوه شکل گیری آثار اوجذابیت ویژهای دارد. این که چطور ایده اثاری مانند وقتی نیچه گریست و درمان شوپنهاور به ذهن او رسیده است برای طرفداران او جذابیت ویژهای دارد.
او توضیح میدهد که بیشترین توجه را به اثارش در یونان جذب کرده و هیچوقت علت این توجه را نفهمید. در قسمتی در مورد توجهی که از مردم ایران گرفته سخن میگوید.
شکلگیری یالومِ نویسنده، برای مخاطب الهام بخش خواهد بود. او در مورد نحوه ایدهپردازی تمام اثارش صحبت میکند و در مورد تنها پروژه نیمهکارهاش درباره مرگ سخن میگوید. او قصد داشت داستان با ۱۳ فصل در ۱۳ دوره تاریخی مختلف بنویسد و مطرح کند که بزرگان تاریخ تفکر از جمله ارسطو و افلاطون و اپیکور و آگوستین درباره مرگ چه فکر میکردند. ناتمام ماندن این اثر برای یالوم تبدیل به حسرت بزرگی شد. (همینطور برای علاقهمندان به یالوم)
- نیچه و شوپنهاور
یالوم این دو را از پیشگامان رواندرمانی میداند و معتقد است این دو جاده را برای فروید باز کردند. او با اشاره به جملات نیچه معتقد است که اوبرای درمان کارایی زیادی دارد. همچنین مانند شخصیت فیلیپ در درمان شوپنهاور معتقد است اگر شوپنهاور نبود شاید فرویدی هم نبود و تفکر فروید را رونوشتی از فلسفه شوپنهاور دانست.
- یالوم و پیری
یالوم ترس زیادی از زوال عقل نشان میدهد. او مرگ را نزدیک میبیند با این وجود هنوز بیمارانش را ملاقات میکند ولی دیگر اثری خلق نمیکند. قسمت پایانی کتاب برای من بسیار غمانگیز بود. یالوم معتقد است اگر کسی خوب زندگی کند و زندگی غنی داشته باشد راحتتر به استقبال مرگ میرود و با توجه به این که حس میکند تقریبا زندگیاش را کامل زندگی کرده ارامش خاصی دارد. او از تجربهاش از فیلم عشق مایکل هانکه میگوید که به مخاطب این هشدار را میدهد که یالوم مدت زیادی در میان ما نخواهد بود. از حسرتش از رابطهای میگوید که با مادر و پدرش برقرار نکرده است ولی بیان میکند که در کل چیزهای کمی برای تاسف خوردن دارد.
یالومی که همیشه به ما در موجهه با مرگ پندهای ارزشمندی میداد، در انتهای کتاب در مورد رفتن به سمت مرگ سخن میگوید. شاید تا چند وقت دیگر یالومی نباشد که در مورد داستانهای جذاب بگوید. پایان روانشناس قصهگو به نظر نزدیک است.
یالوم، کتاب من چگونه اروین یالوم شدم، را با جملهای از چنین گفت زرتشت به پایان میبرد: اگر هدف و معنای خلقتم، رسیدن به همین زندگیای است که به آن رسیدهام، خب پس دلم میخواهد یک بار دیگر زندگی کنم
- درباره ترجمه کتاب من چگونه اروین یالوم شدم
ترجمه خانم اعظم خرام ترجمه روان و جذابی است. شاید کمتر پیش آمد مجبور شدم یک جمله را دوبار بخوانم. فارغ از بحث روانی متن در جاهایی از معادلهای اشتباه و گاه نامناسب استفاده شده است. جا دارد در اینجا تشکر ویژهای از ایشان برای زحماتشان و معرفی این کتاب به هموطنان داشته باشیم.
نویسنده: بهروز هاشمی
#مشاوره #رواندرمانی
🆔 @moshaverpsy
بخش #آخر
آثار یالوم
در ادامه کتاب من چگونه اروین یالوم شدم، او به نحوه خلق تک تک آثارش میپردازد. از بازخوردهایی که گرفته میگوید؛ دعوا در مصاحبه رادیویی، جنجال بر سر یکی از شخصیتهای چاق داستان مامان و معنای زندگی و تمجیدهایی که در کشورهای مختلف از او صورت میگیرد. برای طرفداران آثار یالوم نحوه شکل گیری آثار اوجذابیت ویژهای دارد. این که چطور ایده اثاری مانند وقتی نیچه گریست و درمان شوپنهاور به ذهن او رسیده است برای طرفداران او جذابیت ویژهای دارد.
او توضیح میدهد که بیشترین توجه را به اثارش در یونان جذب کرده و هیچوقت علت این توجه را نفهمید. در قسمتی در مورد توجهی که از مردم ایران گرفته سخن میگوید.
شکلگیری یالومِ نویسنده، برای مخاطب الهام بخش خواهد بود. او در مورد نحوه ایدهپردازی تمام اثارش صحبت میکند و در مورد تنها پروژه نیمهکارهاش درباره مرگ سخن میگوید. او قصد داشت داستان با ۱۳ فصل در ۱۳ دوره تاریخی مختلف بنویسد و مطرح کند که بزرگان تاریخ تفکر از جمله ارسطو و افلاطون و اپیکور و آگوستین درباره مرگ چه فکر میکردند. ناتمام ماندن این اثر برای یالوم تبدیل به حسرت بزرگی شد. (همینطور برای علاقهمندان به یالوم)
- نیچه و شوپنهاور
یالوم این دو را از پیشگامان رواندرمانی میداند و معتقد است این دو جاده را برای فروید باز کردند. او با اشاره به جملات نیچه معتقد است که اوبرای درمان کارایی زیادی دارد. همچنین مانند شخصیت فیلیپ در درمان شوپنهاور معتقد است اگر شوپنهاور نبود شاید فرویدی هم نبود و تفکر فروید را رونوشتی از فلسفه شوپنهاور دانست.
- یالوم و پیری
یالوم ترس زیادی از زوال عقل نشان میدهد. او مرگ را نزدیک میبیند با این وجود هنوز بیمارانش را ملاقات میکند ولی دیگر اثری خلق نمیکند. قسمت پایانی کتاب برای من بسیار غمانگیز بود. یالوم معتقد است اگر کسی خوب زندگی کند و زندگی غنی داشته باشد راحتتر به استقبال مرگ میرود و با توجه به این که حس میکند تقریبا زندگیاش را کامل زندگی کرده ارامش خاصی دارد. او از تجربهاش از فیلم عشق مایکل هانکه میگوید که به مخاطب این هشدار را میدهد که یالوم مدت زیادی در میان ما نخواهد بود. از حسرتش از رابطهای میگوید که با مادر و پدرش برقرار نکرده است ولی بیان میکند که در کل چیزهای کمی برای تاسف خوردن دارد.
یالومی که همیشه به ما در موجهه با مرگ پندهای ارزشمندی میداد، در انتهای کتاب در مورد رفتن به سمت مرگ سخن میگوید. شاید تا چند وقت دیگر یالومی نباشد که در مورد داستانهای جذاب بگوید. پایان روانشناس قصهگو به نظر نزدیک است.
یالوم، کتاب من چگونه اروین یالوم شدم، را با جملهای از چنین گفت زرتشت به پایان میبرد: اگر هدف و معنای خلقتم، رسیدن به همین زندگیای است که به آن رسیدهام، خب پس دلم میخواهد یک بار دیگر زندگی کنم
- درباره ترجمه کتاب من چگونه اروین یالوم شدم
ترجمه خانم اعظم خرام ترجمه روان و جذابی است. شاید کمتر پیش آمد مجبور شدم یک جمله را دوبار بخوانم. فارغ از بحث روانی متن در جاهایی از معادلهای اشتباه و گاه نامناسب استفاده شده است. جا دارد در اینجا تشکر ویژهای از ایشان برای زحماتشان و معرفی این کتاب به هموطنان داشته باشیم.
نویسنده: بهروز هاشمی
#مشاوره #رواندرمانی
🆔 @moshaverpsy