چند سال پیش منو بابام داشتیم شبکه قرآن نگاه میکردیم بعد ویس یه بینندشونو گذاشتن یه خانومی سی ساله اینا بود میگفت چن سالی میشه(گفته بود چن سال من یادم نیست) که پدرم دست منو نمیگیره و بوسم نمیکنه دلم برای مهربونیاش تنگ شده(پدرشون زنده بودن و بر سر مشکلاتی دیگه به دخترشون محل نمیدادن) من خیلی متعجب مگه میشه یه پدر به دخترش محل نده بهش دست نده بوسش نکنه (اونموقع خیلییییی منو بابام همو دوس داشتیم خیلییی) همون لحظه بابام بغلم گفت نگا من دخترمو خیلی دوس دارم و کلی ماچم کرد...
چند وقت پیش دوباره این خاطره تو ذهنم اومد و در کمال تاسف دیدم که الان سه چهار ساله که منو پدرمم همینجوری شدیم نه دستی نه بوسی نه مهربونی هیچی ته ارتباطمون دعوا و بحث و تیکه پرونی به همدیگست
گفتم داستنمو براتون تعریف کنم که حداقل قدر اون لحظات خوش رو بدونید چون امکان داره دیگه تا اخره عمرتون تکرار نشه.....
@nahelChannel
چند وقت پیش دوباره این خاطره تو ذهنم اومد و در کمال تاسف دیدم که الان سه چهار ساله که منو پدرمم همینجوری شدیم نه دستی نه بوسی نه مهربونی هیچی ته ارتباطمون دعوا و بحث و تیکه پرونی به همدیگست
گفتم داستنمو براتون تعریف کنم که حداقل قدر اون لحظات خوش رو بدونید چون امکان داره دیگه تا اخره عمرتون تکرار نشه.....
@nahelChannel