پسری که عاشق اجراست، عاشق طرفدارهاشه، عاشق خواهرشه و کل زندگیش رو فقط رقصیده و رقصیده تا نفسهاش رو حفظ کنه. یک روز صبح جسدش توی خونهش پیدا میشه در حالی که هیچکدوم از اون عشقها باعث نشدن ادامه بده. کدوم جملهای که تایپ کردنش ازتون ده ثانیه وقت گرفته تا ابد ساکتش کرده؟