تا خواست بودن را صرف کند،دیگر نبود.
آمد تا بفهمد چیست و چراست..پشیمان شد.
راست است آدم هر چه نداند راحت تر است.
حماقت هم عالمی دارد.. آدمی راحت است،هرچند بد..
حداقل نمیفهد تا درد بکشد.
ولی از امان آنکه میخواهی بدانی..
برای دانستن فقط رنج میکشی.
رنج از هر جا، هرکجا،هرچیز،همه چیز،هیچ چیز.
همچیز میرسید به هیچ چیز و درد میکشی از اهیمت برای هیچ چیز.
زندگیمیکنی برای هیچ چیز،وقت صرف میکنی برای هیچ چیز، حتی میمیری برای هیچ چیزی!
همنیقدر بی ارزش و دردناک.
زندگی پوچ و پوچ و پیچیدهِ حالم خراب برای پوچی.
نباید دانست، نباید فهمید،نباید کنجکاو شد.
حتی باید سر را زیر برف کرد و همانجا خفه شد!
بهتر ازین است تا سر بالا کند،درد ببیندو هیچ کار نتواند بکند.
فقط میکشد، آن سیگار را،، آن هوای دلگیر را،،آن همه غم بر روی دوشش را،،آن همه رنج در زندگیش را،،
روی آن همه برف با کولی باری سنگین و هر لحظه سنگین تر..
میشکد و میشکد باز هم برای هیچ چیز.
و خفه میشود با حسرت ندانستن و نکشیدن.
تا خواست بودن را صرف کند،دیگر نبود.
آمد تا بفهمد چیست و چراست..پشیمان شد.
راست است آدم هر چه نداند راحت تر است.
حماقت هم عالمی دارد.. آدمی راحت است،هرچند بد..
حداقل نمیفهد تا درد بکشد.
ولی از امان آنکه میخواهی بدانی..
برای دانستن فقط رنج میکشی.
رنج از هر جا، هرکجا،هرچیز،همه چیز،هیچ چیز.
همچیز میرسید به هیچ چیز و درد میکشی از اهیمت برای هیچ چیز.
زندگیمیکنی برای هیچ چیز،وقت صرف میکنی برای هیچ چیز، حتی میمیری برای هیچ چیزی!
همنیقدر بی ارزش و دردناک.
زندگی پوچ و پوچ و پیچیدهِ حالم خراب برای پوچی.
نباید دانست، نباید فهمید،نباید کنجکاو شد.
حتی باید سر را زیر برف کرد و همانجا خفه شد!
بهتر ازین است تا سر بالا کند،درد ببیندو هیچ کار نتواند بکند.
فقط میکشد، آن سیگار را،، آن هوای دلگیر را،،آن همه غم بر روی دوشش را،،آن همه رنج در زندگیش را،،
روی آن همه برف با کولی باری سنگین و هر لحظه سنگین تر..
میشکد و میشکد باز هم برای هیچ چیز.
و خفه میشود با حسرت ندانستن و نکشیدن.