🖊🖊 چرا حاکمیت ، صدای اعتراض مردم را نمیشنود ؟
اگر بخواهم اعتراضات و ناآرامیهای اخیر را در چند جمله توصیف کنم ، چنین میشود :
« مردمی که بر اثر انواع تنگناها به ستوه آمدهاند ، به پاخاستند و اعتراض کردند و فریاد زدند و بعضا - نمیدانیم چگونه - خشونت و تخریب نیز داشتند و بدینگونه ، میخواستند صدای اعتراض خود را بهگوش مسئولان برسانند » .
اکنون اگر بپرسیم که حاصل ماجرا چه شد و آیا صدایشان شنیده شد؟، به نظر میرسد که پاسخ این باشد:
- صدای اعتراض مردم که متن این ماجرا بود شنیده نشد اما به جای آن ، حواشی و زوائدش دیده شد . این حواشی و زوائد که کنش و رفتارِ بعضا خشن و نامقبولِ مردمی بود که به تنگ آمدهاند ، توسط کسان بسیار دیده شد و در این میانه ، آن را دو دسته برای بهتر دیده شدن ، برجسته کردند : یک دستهٔ داخلی ، و یک دستهٔ خارجی ؛ و هر یکاز این دو دسته ، دست دیگری را عامل این ناآرامیها و اعتراضات و بعضا خشونتها ، میدانست و اهداف و مقاصد خود را میجُست .
بدینگونه ، متن و زیرْمتنهای این ماجرا به حاشیه رفت و پنهان شد ؛و حاشیهها و پسوپشتهای این حاشیهها به متن آمد و برجسته شد . در این میانه ، آنچه باز هم گم شد و شنیده نشد ، صدای اعتراض مردم بود .
اینک اگر بپرسیم : چرا ؟ یعنی : صدای اعتراض مردم - که حق ذاتی و الهی انسان است و هیچ کس نمیتواند این حق را به آنان بدهد یا از آنان بستاند ( و به اصطلاح فقهی و حقوقی ، نفیا و اثباتا قابل جعل نیست) - چرا شنیده نشد ؟ ، پاسخهای گوناگون دارد . یعنی میتوان این مسئله را از جوانب مختلف ، مطالعه کرد و پاسخش را یافت و راهکارهای متناسب ، پیش گرفت .
بنده به عنوان «معلم فلسفه» میخواهم جانبِ فلسفی این مسئله را مطالعه کنم . البته در این چهل سال اخیر فلسفه و تفکر در متن جامعه و حاکمیت ، حضور جدی و تعیینکننده نداشته است . اینک بنده به عنوان یکی از طلاب فلسفه، که بر حاشیهنشینی خود وقوف دارم ، میخواهم در بارهٔ مسئلهٔ مذکور ، باب تأملی فلسفی بگشایم شاید بتواند به دستاندرکاران و مسئولان ، مددی رساند و آنان را مهیای شنیدن صدای اعتراض مردم کند .
گشودناین باب فلسفی ، آن هم در این احوال آشفته ، و در فضای تعطیلی تفکر و فلسفه ، هم ضرورت دارد و هم بسیار دشوار است . آنچه بنده میخواهم بگویم، مبانی و مبادی و مسائل ومباحث بسیار دارد که در این مجال تنگ ، حتی فهرست آنها را نمیتوان گفت ؛ اما خلاصهٔ سخنم را در این جا میآورم و تفصیل آنها را به تدریج ، در مباحث و گفتگوهای بعدی خواهم آورد .
آنچه برای شنیدنِ حقیقی صدای مردم ، ضروری است و به مثابهٔ زیرساختِ شنیدن است، این است که نظام حاکم ، در موقعیت «خودِآگاهِ جمعی» مستقر باشد . این «خود» با «خودِناآگاهِجمعی»، هویت مستقل یک جامعهٔ انسانیِ سعادتمند را تشکیل میدهد و بدینگونه ، ما در پهنهٔ مسائل جمعی - همانند زندگی فردی- به همان اندازه که به ناهشیاری و غفلت نیاز داریم ، به هوشیاری و آگاهی جمعی نیازمندیم و اگر در وضعیت هوشیاری کلان نسبت به همهٔ اجزا و اندامهای این مجموعه نباشیم ، رفتهرفته در موقعیتِ «خودِناآگاهِ جمعی» استقرار مییابیم ؛ آنک یکی از پیامدهای کوچک آن ، نشنیدن صدای مردم است . در حالی که اگر هنر فهم و برقراریِ ارتباط با «خودِآگاه » را داشته باشیم ، این توانمندی را مییابیم که صدای اعتراض مردم را حتی در سکوتشان بشنویم . چرا که اساسا اعتراض و نارضایتی و مخالفت ، از «سنخ حضور» است و نخست در اندرون مردم ، شکل میگیرد ؛ یعنی پیش از آن که برون آید و در شکل فریاد و یا در هر قالب درست و نادرست دیگری ، ظهور کند و عیان گردد ، در اندرون مردم ، حضور جدی و فعال داشته است . اکنون نظامی که مردمی و الهی باشد و انسانها را خلیفهٔ خدا بداند و هر یک از آنان را به عنوان یک جهان بزرگ و باشکوه ،بشناسد ، و همزمان ، «خودِآگاهِجمعی» را درک و دریافت کند ، و از همهٔ آنها مهمتر ، احساس ضعف و ناتوانی نداشته باشد ، صدای اعتراض و نارضایتی مردم را در سکوتشان نیز میشنود و با همهٔ توان ، و در اوج مهربانی و عشقورزی، در صدد رفع مشکلات، و حل مسائل مردم و کشور بپا مىخیزد .
نصرالله حکمت
استاد فلسفهٔ دانشگاه شهید بهشتی
@nasrollahhekmat
@philosophysbu
اگر بخواهم اعتراضات و ناآرامیهای اخیر را در چند جمله توصیف کنم ، چنین میشود :
« مردمی که بر اثر انواع تنگناها به ستوه آمدهاند ، به پاخاستند و اعتراض کردند و فریاد زدند و بعضا - نمیدانیم چگونه - خشونت و تخریب نیز داشتند و بدینگونه ، میخواستند صدای اعتراض خود را بهگوش مسئولان برسانند » .
اکنون اگر بپرسیم که حاصل ماجرا چه شد و آیا صدایشان شنیده شد؟، به نظر میرسد که پاسخ این باشد:
- صدای اعتراض مردم که متن این ماجرا بود شنیده نشد اما به جای آن ، حواشی و زوائدش دیده شد . این حواشی و زوائد که کنش و رفتارِ بعضا خشن و نامقبولِ مردمی بود که به تنگ آمدهاند ، توسط کسان بسیار دیده شد و در این میانه ، آن را دو دسته برای بهتر دیده شدن ، برجسته کردند : یک دستهٔ داخلی ، و یک دستهٔ خارجی ؛ و هر یکاز این دو دسته ، دست دیگری را عامل این ناآرامیها و اعتراضات و بعضا خشونتها ، میدانست و اهداف و مقاصد خود را میجُست .
بدینگونه ، متن و زیرْمتنهای این ماجرا به حاشیه رفت و پنهان شد ؛و حاشیهها و پسوپشتهای این حاشیهها به متن آمد و برجسته شد . در این میانه ، آنچه باز هم گم شد و شنیده نشد ، صدای اعتراض مردم بود .
اینک اگر بپرسیم : چرا ؟ یعنی : صدای اعتراض مردم - که حق ذاتی و الهی انسان است و هیچ کس نمیتواند این حق را به آنان بدهد یا از آنان بستاند ( و به اصطلاح فقهی و حقوقی ، نفیا و اثباتا قابل جعل نیست) - چرا شنیده نشد ؟ ، پاسخهای گوناگون دارد . یعنی میتوان این مسئله را از جوانب مختلف ، مطالعه کرد و پاسخش را یافت و راهکارهای متناسب ، پیش گرفت .
بنده به عنوان «معلم فلسفه» میخواهم جانبِ فلسفی این مسئله را مطالعه کنم . البته در این چهل سال اخیر فلسفه و تفکر در متن جامعه و حاکمیت ، حضور جدی و تعیینکننده نداشته است . اینک بنده به عنوان یکی از طلاب فلسفه، که بر حاشیهنشینی خود وقوف دارم ، میخواهم در بارهٔ مسئلهٔ مذکور ، باب تأملی فلسفی بگشایم شاید بتواند به دستاندرکاران و مسئولان ، مددی رساند و آنان را مهیای شنیدن صدای اعتراض مردم کند .
گشودناین باب فلسفی ، آن هم در این احوال آشفته ، و در فضای تعطیلی تفکر و فلسفه ، هم ضرورت دارد و هم بسیار دشوار است . آنچه بنده میخواهم بگویم، مبانی و مبادی و مسائل ومباحث بسیار دارد که در این مجال تنگ ، حتی فهرست آنها را نمیتوان گفت ؛ اما خلاصهٔ سخنم را در این جا میآورم و تفصیل آنها را به تدریج ، در مباحث و گفتگوهای بعدی خواهم آورد .
آنچه برای شنیدنِ حقیقی صدای مردم ، ضروری است و به مثابهٔ زیرساختِ شنیدن است، این است که نظام حاکم ، در موقعیت «خودِآگاهِ جمعی» مستقر باشد . این «خود» با «خودِناآگاهِجمعی»، هویت مستقل یک جامعهٔ انسانیِ سعادتمند را تشکیل میدهد و بدینگونه ، ما در پهنهٔ مسائل جمعی - همانند زندگی فردی- به همان اندازه که به ناهشیاری و غفلت نیاز داریم ، به هوشیاری و آگاهی جمعی نیازمندیم و اگر در وضعیت هوشیاری کلان نسبت به همهٔ اجزا و اندامهای این مجموعه نباشیم ، رفتهرفته در موقعیتِ «خودِناآگاهِ جمعی» استقرار مییابیم ؛ آنک یکی از پیامدهای کوچک آن ، نشنیدن صدای مردم است . در حالی که اگر هنر فهم و برقراریِ ارتباط با «خودِآگاه » را داشته باشیم ، این توانمندی را مییابیم که صدای اعتراض مردم را حتی در سکوتشان بشنویم . چرا که اساسا اعتراض و نارضایتی و مخالفت ، از «سنخ حضور» است و نخست در اندرون مردم ، شکل میگیرد ؛ یعنی پیش از آن که برون آید و در شکل فریاد و یا در هر قالب درست و نادرست دیگری ، ظهور کند و عیان گردد ، در اندرون مردم ، حضور جدی و فعال داشته است . اکنون نظامی که مردمی و الهی باشد و انسانها را خلیفهٔ خدا بداند و هر یک از آنان را به عنوان یک جهان بزرگ و باشکوه ،بشناسد ، و همزمان ، «خودِآگاهِجمعی» را درک و دریافت کند ، و از همهٔ آنها مهمتر ، احساس ضعف و ناتوانی نداشته باشد ، صدای اعتراض و نارضایتی مردم را در سکوتشان نیز میشنود و با همهٔ توان ، و در اوج مهربانی و عشقورزی، در صدد رفع مشکلات، و حل مسائل مردم و کشور بپا مىخیزد .
نصرالله حکمت
استاد فلسفهٔ دانشگاه شهید بهشتی
@nasrollahhekmat
@philosophysbu