جنازۀ تو داخل بدنم سنگینی میکنه، تورو داخل خودم کشتم و خودمم باهات مردم. الان شدم دونفرِ مُرده که یکیش ناجیِ خودم بود و یکیش تو... رویاهام شده مثلِ فیلمهای جنائی قدیمی، خسته و خاک خورده، پُر از رمز و راز اما ناگفته، سرشار از رنگ اما سیاه و سفید... همهجا پر شده از تو، تویی که نیستی.