Forward from: @attachbot
🖋
#دفتر_شعر_جهان
«نی را به من بده»
نی را به من بده و آوازی سر ده و قیل و قال را به دست فراموشی بسپار
به راستی سخن گفتن کار بیهوده ای است ؛ پس کردارت را به من نشان بده
آیا تو نیز مانند من کاخهای باشکوه را رها کرده و در جنگل سکنی گزیده ای؟
و پا به پای جویباران قدم زده و از صخره ها بالا رفته ای؟
آیا با عطر، خود را شستشو داده و با نور (خورشید) خشک نموده ای؟
و از جامهای اثیری شراب سپیده دمان را نوشیده ای؟
آیا چون من، عصرگاهان در میان تاکستان نشسته ای؟
در حالی که خوشه های انگور همچون چلچراغهایی طلایی رنگ، آویزان شده باشند
خوشه هایی که چون چشمه ساران، کام تشنگان را سیراب می سازند و برای گرسنگان، طعامی لذیذ هستند
در حالی که هم شهد هستند و هم عطر، و برای هر که بخواهد، شراب
آیا شبانگاه، چمن را بستر و فضای بیکران را لحاف و روانداز خویش ساخته ای؟
در حالی که گذشته را فراموش کرده و نسبت به آینده بی تفاوت باشی
در آن حال، آرامش شب دریایی است که صدای امواج آن در گوشت می پیچد
و در سینه ی شب قلبی وجود دارد که در بستر تو می تپد
نی را به من بده و آواز بخوان و درد و درمان را فراموش کن
به راستی که مردم چون سطرهایی هستند که با آب نوشته شده اند
ای کاش می دانستم در شلوغی و هیاهوی مردمان چه سودی نهفته است؟
و در بحث و جدل و غوغا و اعتراض و قهر چه نفعی وجود دارد ؟
همه ی اینها چون لانه های موشهای کور و تارهای عنکبوت (سست و پست و بی ارزش) هستند
کسی که با ناتوانی زندگی می کند در حقیقت مرگی تدریجی دارد
#جبران_خلیل_جبران
برگردان: زهرا ابومعاش
@rangekhiyaal
#فرزاد_فرزین
#شمال🎼
#دفتر_شعر_جهان
«نی را به من بده»
نی را به من بده و آوازی سر ده و قیل و قال را به دست فراموشی بسپار
به راستی سخن گفتن کار بیهوده ای است ؛ پس کردارت را به من نشان بده
آیا تو نیز مانند من کاخهای باشکوه را رها کرده و در جنگل سکنی گزیده ای؟
و پا به پای جویباران قدم زده و از صخره ها بالا رفته ای؟
آیا با عطر، خود را شستشو داده و با نور (خورشید) خشک نموده ای؟
و از جامهای اثیری شراب سپیده دمان را نوشیده ای؟
آیا چون من، عصرگاهان در میان تاکستان نشسته ای؟
در حالی که خوشه های انگور همچون چلچراغهایی طلایی رنگ، آویزان شده باشند
خوشه هایی که چون چشمه ساران، کام تشنگان را سیراب می سازند و برای گرسنگان، طعامی لذیذ هستند
در حالی که هم شهد هستند و هم عطر، و برای هر که بخواهد، شراب
آیا شبانگاه، چمن را بستر و فضای بیکران را لحاف و روانداز خویش ساخته ای؟
در حالی که گذشته را فراموش کرده و نسبت به آینده بی تفاوت باشی
در آن حال، آرامش شب دریایی است که صدای امواج آن در گوشت می پیچد
و در سینه ی شب قلبی وجود دارد که در بستر تو می تپد
نی را به من بده و آواز بخوان و درد و درمان را فراموش کن
به راستی که مردم چون سطرهایی هستند که با آب نوشته شده اند
ای کاش می دانستم در شلوغی و هیاهوی مردمان چه سودی نهفته است؟
و در بحث و جدل و غوغا و اعتراض و قهر چه نفعی وجود دارد ؟
همه ی اینها چون لانه های موشهای کور و تارهای عنکبوت (سست و پست و بی ارزش) هستند
کسی که با ناتوانی زندگی می کند در حقیقت مرگی تدریجی دارد
#جبران_خلیل_جبران
برگردان: زهرا ابومعاش
@rangekhiyaal
#فرزاد_فرزین
#شمال🎼